حتما زمان هایی بوده است که یا در زندگی روزمره ویا مدرسه به مشکل و یا سوال دشواری برخورد کرده باشیم و در حل آن خود را ناتوان بیابیم. بنابراین یکی از مهم ترین دغدغه هایمان تقویت هوش هیجانی (EQ) یا تقویت هوش ریاضی (IQ) و حافظه مان می شود. اما به راستی هوش و حافظه چه مولفه هایی هستند که تا این اندازه در موفقیتمان تاثیرگذارند. در این مقاله با ما همراه باشید تا راه های تقویت هوش و حافظه را به شما بیاموزیم.

بخش اول : هوش چیست؟

از زمان های قدیم تا به امروز ، وقتی که راجب هوش افراد صحبت می کردند ، منظورشان هوش ریاضی (IQ) افراد بود. اما این مسئله در دنیای مدرن امروز دستخوش تغییراتی بوده است که دیگر نمی توان با تفکر سابق با آن برخورد کرد. اما به راستی هوش چیست؟ اگر بخواهیم هوش را به زبان ساده بیان کنیم می توانیم آن را مجموعه ای از مهارت ها و استعدادها بدانیم. مثل : درک موضوعات ، تمرکز ، یادگیری ، خلق و خو ، قدرت تحلیل مسائل ، حافظه و …..

البته مفهوم هوش بسیار گسترده تر از تعریف بالا می باشد. هوش اقسام زیادی دارد. همچنین ما در سایت مغزبرتر آزمون هایی را برای سنجش انواع هوش شما در نظر گرفته ایم. که می توانید به واسطه ی آن ها خود را محک بزنید.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

تاریخچه ی سنجش هوش

در اوایل دهه 1900 میلادی ، آلفرد بینه ، روانشناس فرانسوی و همکارانش برای اولین بار ، برای سنجش هوش کودکان آزمونی را طراحی کردند. در این آزمون تعدادی سوال مطرح شده بود که تمرکز این سوالات برروی مباحثی بود که در مدرسه به دانش آموزان ، آموزش داده نمی شد. مانند : مهارت های حل مسئله ، تمرکز ، توجه و سنجش حافظه. بینه با مشاهده نتایج  آزمون دریافت که بعضی از دانش آموزان بیشتر از دیگر دانش آموزان در تحصیلشان موفق خواهند بود. همچنین او مشاهده کرد که بعضی از دانش آموزان به سوالاتی پاسخ داده اند که در تراز دانش آموزان سال بالایی بود. عکس این قضیه هم صادق بود. یعنی دانش آموزانی بوده اند که به سوالات با سطح پایین تری پاسخ داده بودند.

بر طبق این داده ها ، بینه مفهوم سن عقلی را بیان کرد. این آزمون ، اولین آزمون در حوزه ی سنجش هوش به شمار می رود ، که به آزمون بینه-سایمون شناخته می شود. این آزمون سنگ بنای آزمون هایی شد که امروزه انواع مختلفی از آن را برای سنجش هوش انسانی در نظر می گیرند. البته بینه اعتقاد داشت که این آزمون ، نمی تواند معیار مناسبی برای سنجش هوش انسانی باشد. زیرا او معتقد بود که هوش انسانی بسیار فراتر و گسترده تر از آن است که بتوان با یک آزمون جامع آن را اندازه گیری کرد. او معتقد بود که هوش توانایی تغییر در سنین مختلف را داشته و این آزمون فقط در کودکانی با سابقه رشد یکسان ، قابل مطرح شدن می باشد. بعدها این آزمون به آمریکا برده شد و شکل استانداردتری به خود گرفت.

تغییر و تحولات در آزمون سنجش هوش (IQ) ، ادامه داشت تا اینکه در سال 1983 ، روانشناس آمریکایی ، آقای هوارد گاردنر با نظریه ی هوش چندگانه ، انقلابی در این حوزه رقم زد. در ادامه به توضیح این نظریه می پردازیم.

نظریه هوش چندگانه

این نظریه در زمان خود یک نظریه ی انقلابی در حوزه ی روانشناسی هوش و حافظه بشمار می رفت. که توانست درک انسان از قدرت ذهنی اش را گسترش دهد. این نظریه طرفداران بسیاری در سرتاسر جهان داشته و بسیاری از مدارس و موسسات آموزشی در سرتاسر دنیا از این نظریه برای تنظیم برنامه ی آموزشی خود استفاده می کنند. همچنین گاردنر بیان می کند که بسیاری از مشکلات مانند : معضلات اجتماعی ، تولید محصول و ارائه ی خدمات به چیزی بیش از هوش ریاضی (IQ) نیاز دارد.

گاردنر در ابتدا 8 نوع هوش را معرفی کرد و بعد ازآن دونوع هوش دیگر با نام های هوش وجودی و هوش اخلاقی را به جمع آنان افزود. این هوش ها عبارتند از:

  • تصویری-فضایی
  • زبانی-کلامی
  • منطقی-ریاضی
  • جسمی-حرکتی
  • موسیقیایی
  • درون فردی
  • برون فردی
  • طبیعت گرا
  • هستی گرایانه
  • اخلاقی

درباره ی نظریه هوش چندگانه مقاله ی کاملی در سایت مغزبرتر منتشر شده است.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

درک نظریه هوش چندگانه

درک این نطریه نه تنها ما را با دنیای دیگری از خودمان آشنا می کند بلکه از ضروریات در زمینه ی موفقیت شغلی و تحصیلی به شمار می رود. چون در دنیای امروز با ظهور شرکت های فناوری کوچک و بزرگ ، فرآیند استخدام در بازار کار دستخوش تغییراتی شده است. به این صورت که شرکت های بزرگ برای استخدام کارمندان خود به هوش چندگانه ی  کارمندان خود برای موفقیت شرکتشان بهایی دوچندان قائل اند و این موضوع را جزو معیارهای اصلی سنجش برای استخدام می دانند. گذشته از بحث استخدام در این شرکت ها باید این موضوع را در نظر داشت که اگر کسی هدف بزرگی برای خود می بیند باید از توانمندی ها و استعدادهای خود اطلاع دقیقی داشته باشد وگرنه در مسیر اشتباه گام خواهد برداشت.اگر بخواهیم به کاربردهای هوش چندگانه گاردنر اشاره کنیم ، می توانیم موارد زیر را در نظر بگیریم.

  • برنامه ریزی تحصیلی
  • تعیین اهداف زندگی
  • استخدام بر مبنای هوش های چندگانه
  • مشاوره و هدایت تحصیلی
  • مشاوره شغلی

برای سنجش هوش چندگانه گاردنر، تست های زیادی در بستر اینترنت وجود دارد که بالاترین نمره درهر زمینه تا  عدد 50 می باشد. البته این آزمون ها میزان باهوش و یا کم هوش بودن شما را مشخص نمی کند ، بلکه میزان مهارت شما در هر زمینه را محاسبه می کند. همچنین ما در سایت مغزبرتر آزمون هایی را برای سنجش انواع هوش شما در نظر گرفته ایم. که می توانید به واسطه ی آن ها خود را محک بزنید. در ادامه به صورت خلاصه به معرفی انواع هوش ها خواهیم پرداخت.

1-هوش تصویری-فضایی

هوش تصویری به معنای توانایی درک تصاویر و اشکال هندسی و سه بعدی می باشد. اساس این هوش دیدن است. اگر کسی در این زمینه هوش بالایی داشته باشد ، قدرت تجسم بالایی نیز خواهد داشت. جایگاه این هوش نیم کره ی راست مغز می باشد ، که وظیفه ی تجزیه و تحلیل اطلاعات بصری و تصاویر فضایی را برعهده دارد.

2-هوش زبانی-کلامی

هوش کلامی عبارت است از میزان مهارت افراد برای به کار بردن واژگان و عبارات. افرادی که سطح بالایی از این نوع هوش را دارند ، سخن و گفتارشان در مخاطب تاثیر زیادی خواهد داشت. جایگاه این نوع از هوش در قسمت جلویی نیمکره ی چپ مغز قرار گرفته است. که به آن بروکا گفته می شود. بروکا تفکرات و تمایلات شما را به گفتار و کلمات تبدیل می کند.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

3-هوش منطقی-ریاضی

این نوع از هوش به معنای میزان توانایی افراد در حل مسائل (به خصوص مسائل ریاضی و استدلالی)می باشد. جایگاه این هوش نیمکره ی چپ مغز می باشد. افرادی که در دنیای علم و فناوری به عنوان نابغه شناخته می شوند ، مقدار زیادی از این نوع هوش را به صورت مادرزادی دارند. تقویت هوش در این حوزه بسیار کم تر و سخت تر از سایر حوزه ها می باشد.

4-هوش جسمی-حرکتی

این نوع از هوش را می توان ، میزان هماهنگی عضلات بدن متناسب با فعالیتی است که مخاطب در حال انجام دادن آن می باشد. به طور مثال افرادی مثل رونالدو در فوتبال و راجرفدرر در تنیس از هوش حرکتی متفاوتی بهره می برند.یکی در فوتبال و دیگری در تنیس. جایگاه این هوش در مخچه که در پشت مغز قرار دارد ، می باشد. تقویت این نوع از هوش ، باعث موفقیت در فعالیت های فیزیکی به ویژه ورزش می شود.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

5-هوش موسیقیایی

در این نوع از هوش مخاطب با درک بهتری از موسیقی و صداهای اطراف خود نسبت به دیگران مواجه است. این نوع از هوش فرد ریتم موسیقی را به خوبی درک کرده و می تواند در ذهن خود موسیقی را به معنا تبدیل کند. جایگاه این نوع از هوش نیز در نیمکره ی راست مغز قرار دارد. افرادی که این مهارت ذهنی را دارند ، در آینده به موزیسین های بزرگی تبدیل خواهند شد.

6-هوش درون فردی

اگر بخواهیم تعریف دقیق تری از این نوع هوش داشته باشیم ، می توانیم به بی هدف بودن بسیاری از افراد جامعه اشاره کنیم. فردی که هوش درون فردی بالایی دارد ، درک بهتری از خود ، عواطف و احساسات و حالات خود دارد. به اصطلاح دارای خودآگاهی می باشد. کسی که از خود آگاهی بهره می برد ، خوب می داند که از زندگی چه چیزی طلب می کند و هدفش چیست. این در صورتی است که اکثر افراد جامعه هدفی را دنبال نمی کنند. در این نوع از هوش قسمت های مختلفی درگیرند. تقویت این نوع از هوش منجر به تمایل افراد به درون گرایی و کارهای انفرادی می شود.

7-هوش برون فردی

افرادی که بیشتراهل معاشرت های اجتماعی می باشند و احساسات و عواطف دیگران را بهتر درک می کنند ، از هوش میان فردی بالایی برخوردار هستند. تقویت هوش برون فردی باعث مقبولیت بیشتر در اجنماع می شود. قسمت های متعددی از مغز در این نوع از هوش درگیرند. این افراد در دنیای تجارت و سیاست که نیاز به تعامل بیشتر با دیگران دارد ، موفق تر ظاهر می شوند.

8-هوش طبیعت گرا

هوش طبیعت گرا عبارت است از میزان برقراری ارتباط با جهان پیرامون و طبیعت. بویژه حیوانات و گیاهان. تقویت این نوع از هوش در دوره های مختلف از زندگی بشر به او آموخته است که چگونه از طبیعت غذا بدست آورد و از خطرات دوری کند. افرادی که هوش طبیعت گرای بالایی دارند ، در کارهای هنری به ویژه نقاشی موفق تر ظاهر می شوند.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

9-هوش اخلاقی

از این نوع هوش به عنوان هوش معنوی نیز یاد می شود. اگر بخواهیم به صورت واضح تر آن را بیان کنیم ، می توانیم این هوش را مرتبط به گشت و گذار در طبیعت و طرح سوال از چیستی جهان ، وجود یا عدم وجود خداوند و به طور کلی کنجکاوی انسان در چیستی کائنات می باشد.

خوب حال که با انواع هوش انسانی آشنا شدیم ، میدانیم که به طور حتم در یکی از این زمینه ها استعداد داریم. پس درصدد آن برمی آییم که به تقویت آن هوش بپردازیم.

تقویت هوش های چندگانه

1-استفاده از فناوری های روز برای تقویت هوش

یادگیری فناوری های روز ، یا به طور کلی مطالب جدید ، باعث ایجاد اتصالات مغزی جدید ، و در نتیجه تقویت هوش خواهد شد. در این مورد به خصوص یادگیری برنامه نویسی کامپیوتر کمک زیادی به تقویت هوش می کند. چون این یادگیری برنامه نویسی ، دروازه ای جدید به روی تکنولوژی های دیگر به ویژه هوش مصنوعی به رویتان باز خواهد کرد.

2-در کار گروهی مشارکت کنید.

یادگیری و رویارویی با مسائل و موضوعات جدید ، اساس و بنیان تقویت هوش های چندگانه می باشد . شرکت کردن در کارهای گروهی علاوه بر ایجاد انگیزه در افراد باعث یادگیری و استفاده از مهارت های دیگر اعضای تیم یا گروه می شود. همچنین کارهای گروهی باعث تقویت هوش برون فردی و معاشرت اجتماعی ودر نتیجه مقبولیت بیشتر اجتماعی خواهد شد.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

3-چیزهایی که یادگرفته اید را به تجربه تبدیل کنید.

هیچ گنجی بهتر از تجربه نیست. زمانی که شما آموخته ای را با عمل کردن به تجربه ی بسیار باارزش تبدیل می کنید ، این موضوع باعث می شود که زوایای پنهان آموخته ی خودرا به عینه ببینید و از آنان با خبر شوید. این کار باعث ایجاد اتصالات مغزی جدید و در نتیجه تقویت هوش و حافظه می شود.

4-آموخته های خود را به دیگران بیاموزید.

یاددادن به دیگران باعث درک بهتر آن موضوع در فرد آموزنده می شود. این مورد در معلمان به صورت ملموس قابل رویت می باشد. چون هنگامی که آموزگار به تدریس مشغول است بارها و بارها دانسته های خود را مورد تحلیل و ارزیابی قرار می دهد. که این امر باعث اتصالات جدید مغزی و در نتیجه تقویت حافظه می شود.

5-ذهن خود را با مسائل چالش برانگیز مثل ریاضیات درگیر کنید

جایگاه ریاضیات در نیم کره ی چپ مغز می باشد ،  که جایگاه مسائل تحلیل و استدلالی می باشد. اکثر دانشمندان برای تقویت این نیم کره ، ریاضیات را پیش نهاد می کنند. ریاضیات با دارا بودن مسائل سخت و چالش برانگیز ، ذهن شما را به چالش می کشد و آن را مدام مورد بازیابی و تحلیل قرار می دهد. که این امر موجب تقویت هوش شما خواهد شد.

6-بازی های فکری و معمایی را از یاد نبرید.

این مورد روی تقویت هوش کودکان  که در سنین رشد مغز قرار دارند ، تاثیر بیشتری دارد. هر کدام از این بازی ها روی یک یا چند هوش به صورت همزمان تاثیر می گذارد. به طور مثال پازل که یک بازی معمایی و تصویری می باشد ، روی  تقویت هوش تصویری-فضایی کودکان تاثیر زیادی دارد. یا بازی شطرنج روی تقویت هوش استدلال و منطقی تاثیر می گذارد و یا بازی هایی که با به صورت کلامی انجام می شوند ، باعث تقویت هوش کلامی افراد می شوند.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

7-فعالیت های فیزیکی همراه با موسیقی داشته باشید.

در تعریف هوش جسمی-حرکتی اشاره کردیم که این هوش به معنای هماهنگی عضلات بدن با فعالیت مورد نظر می باشد. مادامی که شما همراه با موسیقی ورزش می کنید یا به فعالیت های دیگر می پردازید ، موسیقی باعث هماهنگی عضلات بدن و در نتیجه افزایش بازدهی فعالیت فیزیکی شما می شود.

8-به گوش دادن و نواختن موسیقی بپردازید

خاصیت ذاتی موسیقی و شیرازه ی اصلی آن هماهنگی نت های موسیقی می باشد. این هماهنگی منجر به هماهنگی در اکثر موجودات من جمله انسان نیز می شود. البته به این موضوع هم باید اشاره داشت که سبک های مختلف موسیقی  ، هر کدام بر نوع  خاصی از هوش تاثیر گذاشته و آن را تقویت می کند. به طور مثال موسیقی های پاپ غمگین با مضمون عاشقانه بیشتر روی هوش هیجانی (عاطفی) تاثیر گذاشته و موسیقی های ملایم و بدون متن روی هوش طبیعت گرا تاثیر خواهند گذاشت. ضمنا نواختن موسیقی باعث هماهنگی در ذهن و جسم می شود که تقویت هوش موسیقیایی را در پی خواهد داشت.

9-به فعالیت های شادی بخش و مرفه بپردازید.

پرداختن به فعالیت هایی که باعث ایجاد حس رضایت و خوشایندی در ما می شود ، منجر به ترشح هورمون های چهارگانه  سروتونین ، اکسی توسین ، دوپامین و اندروفین می شود. که این هورمون ها بیشتر با عواطف و احساسات ما سروکار دارند. این هورمون های شادی در نهایت منجر به تقویت شدن هوش هیجانی که همان هوش عاطفی است ، می شود. شما می توانید به فعالیت هایی مثل آشپزی و باغبانی بپردازید. طبق آخرین نظرسنجی ها ، باغبانی بیشترین رضایت و شادی را برای افراد به ارمغان می آورد.

10-خیال پردازی کنید و آن را بنویسید.

خیالات و افکار ما که از خلاقیتمان نشات می گیرد ، باعث پیدایش ایده های جدید و خلاقانه می شود. این کار باعث ایجاد اتصالات جدید مغزی در ما می شود که ما با نگارش این افکار و ایده ها به تقویت آن ها کمک می کنیم. همچنین نوشتن باعث تقویت هوش کلامی نیز می شود. به این صورت که نوشته های ما در مغزمان می نشیند و باعث می شود که هنگام صحبت کردن به نوشته هایمان رجوع کنیم. این امر منجر به گفت و گویی عمیق و تاثیرگذار می شود. اساس خیال پردازی ، تصویرسازی ذهنی می باشد ، که برای این امر باید به تقویت هوش تصویری-فضایی خود بپردازیم.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

راه های تقویت هوش چندگانه در کودکان

1-برای کودکان کتاب بخوانید

خواندن کتاب برای کودکان منجر به افزایش و تقویت پیوندهای مغزی در کودکان می شود. که این امر منجر به تقویت هوش در کودکان می شود. برای کودک خود کتاب داستان های گوناگون و مصور بخوانید. کتاب هایی که عکس های رنگارنگ و زیادی دارد. این تصاویر منجر به تقویت هوش تصویری و فضایی کودکان می شود.

2-کودکان را به بازی های گروهی ترغیب کنید.

همان طور که در بالا نیز به آن اشاره کردیم ، کارگروهی باعث تقویت روابط اجتماعی و استفاده و یادگیری از توانایی دیگران می شود. که منجر به اتصالات مغزی جدید در کودکان می شود.

3-آنان را به گوش دادن و نواختن موسیقی ترغیب کنید.

موسیقی ذهن و جسم کودک را هماهنگ می کند. این کار نه تنها منجر به تقویت هوش موسیقیایی کودک شده ، بلکه اگر با فعالیت فیزیکی نیز همراه باشد ، به تقویت هوش جسمی-حرکتی آنان نیز کمک شایانی می کند.

4-کودکان را در معرض فناوری های روز قرار دهیم.

فناوری های روز با تمام پیچیدگی هایی که دارد ، باعث تکاپو در ذهن کودکان شده و برای یادگیری در آنان انگیزه ی بیشتری به وجود می آورد.

هوش هیجانی چیست؟

برخلاف تعاریف رایج هوش که به گوش همه ی ما آشناست، هوش هیجانی (EQ) و تقویت آن مجموعه‌ای از مهارت ها و شایستگی‌ها است که طیف وسیعی از تمایلات و انگیزه های فردی را در بر می‌گیرد که معمولاً به آن مهارت‌های نرم می‌گویند. مهارت های درون فردی ما شامل احساساتی است که ما را در کار هر روز همراهی می کنند و بر رفتار ما تأثیر می گذارند. شناخت احساسات، کنترل احساسات، الهام بخشیدن به خود، شناخت احساسات در دیگران و مدیریت روابط ،  پنج مؤلفه هوش هیجانی است. در این حوزه تحقیقات زیادی انجام شده است. هدف این مقاله ، شناخت هوش هیجانی (EQ) در رهبران است. این مقاله از روش تحقیق کیفی استفاده می‌کند. در این پژوهش مفاهیم هوش هیجانی، رهبری و روانشناسی رهبری مورد بررسی قرار می گیرند.

تقویت هوش هیجانی یا عاطفی

در مقاله هایی که اخیرا در سایت منتشر شده است ، انواع هوش را به شما معرفی کرده ایم. (ریاضی، کلامی، حرکتی و انواع دیگر)، اما مهم ترین آنها برای معاشرت های اجتماعی، هوش هیجانی (EQ) است. هوش هیجانی (EQ) فرد را قادر می سازد تا احساسات خود و دیگران را بشناسد و بپذیرد و متناسب با آن احساسات عمل کند. آن دسته از افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند می توانند از جنبه های پنهان به قضایا و اتفاقات نگاه کنند و ابعاد خلاقیت خود را سریعتر توسعه دهند. همچنین، هوش هیجانی (EQ) باعث مقبولیت سریع در اجتماع می شود.

همدلی و دوستی با افراد تیم در هوش هیجانی

هم در زندگی شخصی و هم در زندگی اقتصادی، روابط اجتماعی راه حل برقراری ارتباط سالم ، پایدار و موثر می باشد. ایجاد رابطه دوستی با افراد زیردست به رهبر در انجام وظایفی که مستقیماً در جهت دستیابی به اهداف سازمان است کمک می کند. این رابطه دوستی باید به گونه ای باشد که هم کاریزمای رهبر حفظ شده و هم برای افزایش بهره وری ، فضای دوستانه در محیط کار ایجاد شود..

منابع انسانی در کسب‌وکار نقش بسیار ویژه و حیاتی ای را ایفا می کنند. به این گونه که رهبر یک سازمان پیوسته باید به فکر ارتقای سطح دانش ومهارت های کارمندان خود باشد. توسعه هوش هیجانی (EQ) در کار منجر به ایجاد فضایی مثبت در ذهن افراد می شود که در این صورت روی عملکرد وی در سازمان تاثیر مثبت می گذارد. مدیران زبده و با سابقه همیشه روی استعدادها و مهارت های کارکنانشان تاکید می کنند و فضایی را در محیط کار ایجاد می کنند که کارکنان از بودن در آن فضا لذت می برند.

به عنوان فردی که مدیریت می کند. در فرآیندهای مختلف در سازمان، رهبر باید نماینده و پایدار باشد. با توجه به اینکه مدیریت و رهبری اغلب به عنوان مترادف ذکر می‌شوند، تفاوت‌های اساسی بین مدیران و رهبران وجود دارد. مشخص است که اگر رهبری از نظر عاطفی باهوش و با ثبات باشد ، موسسه را به سمت هدف معین هدایت می کند.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

اهمیت تقویت هوش هیجانی برای رهبری

مهارت‌های رهبری تنها زمانی توسعه می‌یابد که فرد در بحث‌ها و تفکرات جمعی شرکت کند و تمایل به شکست های متعدد داشته باشد. هوش هیجانی (EQ) بالا به رهبران اجازه می‌دهد تا احساسات فرد یا افراد دیگر را حتی زمانی که هیچ‌کس چیزی نمی‌گوید احساس کنند و به پالایش شرکت خود بپردازند. ویژگی‌های لازم برای یک رهبر خوب عبارتند از: مهارت های ارتباطی، سازگاری، خودکنترلی، انگیزه برای کار، اثربخشی در یک گروه، اثربخشی در سازماندهی، پتانسیل رهبری، و همچنین عملکرد فکری کافی، تخصص و تجربه.

رهبران سؤال می پرسند و امتحان می کنند تا موضوعات جدید در حوزه ی خود را کشف کنند و از جنبه ی مثبت آن در تجارت خود استفاده کنند. چنین رهبرانی می‌توانند مسائلی را درک کنند که به آنها در تصمیم‌گیری موفقیت‌آمیز کمک می‌کند. تا همین اواخر، باور غالب این بود که دنیای تجارت عاری از هرگونه احساسات است. قوانین در دنیای تجارت در حال تغییر هستند و توانایی‌های ما اکنون توسط آنها ارزیابی می‌شود.

نگرش جدید به دنیای اطراف

دیگر مهم نیست که چقدر باهوش هستیم یا چقدر در کار خود حرفه ای هستیم. بلکه به چگونگی مدیریت خودمان و دستیابی موفقیت آمیز به روابط اجتماعی خوب نیز بستگی دارد. هوش هیجانی (EI یا EQ) توانایی تشخیص، درک و مدیریت عواطف و احساسات خود و دیگران است. این اصطلاح بر نقش احساسات در زندگی روزمره ما، تأثیر آنها بر عقل و رفتار ما و نحوه استفاده از آنها ، تمرکز دارد. امروزه علم به ما می گوید که احساسات در تضاد با عقلانیت نیستند، بلکه مکمل و تمام کننده ی آن ها هستند. مغز ما از قدرت زیادی برخوردار است ، به شرطی که بتوانیم آن را کنترل و مدیریت کنیم..

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

روانشناسی رهبری

وقتی در مورد یک رهبر صحبت می کنیم، می توان گفت همین که به مقام رهبری رسیده است نشان از تفاوت عمیق نگرش وی به موضوعات حکایت دارد. علاوه بر ابعاد یاد شده، رهبر با خلق و خو و توانایی های او نیز مشخص می شود. خلق و خوی بیانگر نحوه واکنش عاطفی به افراد در موقعیت های مختلف است که دلالت بر سرعت، قدرت  او دارد. توانایی های انسان شامل هوش (توانایی کنار آمدن با شرایط جدید)، توانایی های روانی-حرکتی و توانایی های حسی (بینایی، شنوایی، بویایی و غیره )است.

وقتی از شخصیت یک فرد صحبت می کنیم، منظور ویژگی های ارادی اوست: پشتکار، قاطعیت، ثبات در رفتار، ابتکار و غیره، و از نظر اخلاقی، شخصیت به صداقت، خودخواهی، فروتنی و خسیس اشاره دارد. بنابراین، می توان گفت که منظور از صفات ، منش و ویژگی های یک فرد است که ویژگی های ارادی و نگرش او را نسبت به اصول اخلاقی حاکم بر جامعه نشان می دهد.

همچنین برداشت‌های جامع‌تری از شخصیت وجود دارد که در این موضوع ارزش های اساسی یک شخص را تشخیص می‌دهد. بنابراین، حتی در دوره باستان، فیلسوف یونانی هراکلیتوس ادعا می‌کرد که هیچ چیز در این جهان یک شخص را به اندازه شخصیت او تعیین نمی‌کند. – نه دانش، نه قدرت، نه زیبایی، نه منش، نه دارایی و نه هیچ شرایط دیگری.

شخصیت انسانی در رهبری

در شرایط معاصر، دولت‌ها و سنت‌ها و فرهنگ‌های مختلف نظامی به شخصیت و تأثیر آن بر رهبری، در ابزارها و شرایط مختلف اهمیت نابرابر می‌دهند. اهمیتی که در تئوری انگلیسی-آمریکایی به شخصیت داده می شود ، تفاوت های اساسی دارد. در اکثر این تعاریف، شخصیت را باید به عنوان عاملی تعیین کرد که به طور قابل توجهی ویژگی های یک شخصیت را متمایز می کند. بنابراین، در چارچوب نظریه رهبری در ارتش ایالات متحده، شخصیت به عنوان مجموع ویژگی های شخصی یک فرد و به عنوان ارتباط بین ارزش های شخصی و رفتار آن شخص تعریف می شود.

در بررسی هنر رهبری چرچیل، چهار مورد اساسی وجود دارد. عناصری که در هر یک از رهبران تاریخی یافت می شود. آنها شخصیت، غریزه، تخیل و اراده هستند.   اما ویژگی هایی که در ظاهر رهبری او مشخص بوده اند ، عبارتنداز: گشاده رویی و سادگی بیان، قاطعیت، توانایی ایجاد تعادل در مراقبت از جزئیات با مشاهده یک پنجره گسترده تر، و تخیل تاریخی.

این درک از شخصیت به عنوان ترکیبی از ویژگی های درونی استنباط می شود. بدون توجه به شرایط، رفتاری مطابق با شرایط ایجاد کنید. چرچیل در این باره می‌گوید: «سلامت، هوش و زیرکی برای هیتلر بد بود، زیرا این ویژگی‌ها او را قادر می‌سازد تا اهداف شیطانی را برآورده کند. به همین دلیل است که سؤالات رهبری در نهایت فقط سؤالات شخصیت هستند. رهبری اساساً مسئله عقل و قضاوت نیست ، بلکه غالباً بیشتر تحت سلطه محتوای اخلاقی هستند تا محتوای فکری. بنابراین، شخصیت، به معنایی کلی، در چارچوب ویژگی های تعیین کننده انسان درک و استنباط می شود.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

 

هوش – تعریف در روانشناسی و رهبری

اگرچه علم روان‌شناسی مفاهیم متعددی را می‌شناسد که رسیدن به اجماع کامل درباره آن‌ها دشوار است، اما به لحاظ درک و تعریف منحصربه ‌فرد آن‌ها، یقیناً هوش مفهومی است درباره درک، تعریف و تفسیر که بیش از هر مفهوم دیگری درباره ی آن بحث و جدل وجود دارد. با این حال، اکثر روانشناسان موافقند که هوش بیشتر یک توانایی بالقوه است تا یک توانایی ذاتی .

بنابراین، از دیدگاه رهبری، درک هوش به عنوان ترکیبی از ویژگی های ذاتی مهم است. از سیستم عصبی و هوش رشدی که بر اساس تجربه و یادگیری شکل گرفته است ، از تعداد زیادی از تعاریف موجود از هوش، ما در این تحلیل تعریفی را درج خواهیم کرد که تاکید می کند: “هوش یک ویژگی ذهنی است که شامل توانایی یادگیری از تجربه است. انطباق با موقعیت‌های جدید، درک و استفاده از مفاهیم انتزاعی و استفاده از دانش برای جهت‌یابی در محیط. در این بررسی می‌توان تعریف دیگری از هوش هیجانی (EQ) اضافه کرد. «هوش هیجانی به‌عنوان کارایی کلی فرد در فعالیت‌های فکر محور تعریف می‌شود. در تحلیل محتوا، ساختار و عوامل هوش نیز رویکرد واحد و نقطه شروع مشترکی در چارچوب علم روانشناسی وجود ندارد.

در سال 1938، روان‌شناسان آمریکایی، هفت عامل اصلی هوش را ارائه کردند که به شرح زیر تعریف  توانایی فضایی (فضایی)، عامل ادراکی می شوند، عامل عددی، عامل کلامی، حافظه، عامل حافظه، تسلط کلامی (توانایی تولید سریع کلمات) – عامل استقرایی.

از طریق تحقیقات بعدی، این نظریه در مورد وجود عامل هوش گسترش یافت .

چرا هوش هیجانی برای رهبری مهم است؟

تحقیقات نشان داده است که رهبران باهوش‌تر سریع‌تر یاد می‌گیرند، مفروضات، استنباط‌ها و پیش‌بینی‌های بهتری انجام می‌دهند، آنها در ایجاد چشم‌اندازی قانع‌کننده و توسعه استراتژی‌هایی که چشم‌انداز را به واقعیت تبدیل می‌کند، بهتر هستند، می‌توانند راه‌حل‌های بهتری برای مشکلات پیدا کنند، و پیامدهای ثانویه تصمیمات آنها کم تر از دیگر رهبران است و آنها سریعتر از رهبران با هوش کمتر روی پای خود می ایستند. با افزایش تنوع روش ها و پیچیدگی های آن ها، هوش رهبر به میزان بیشتری در بهره وری کلی مجموعه شرکت می کند و کارایی آن سنجیده می شود. در این رویکرد به هوش، سه مقوله اساسی هوش متمایز می شود: انتزاعی یا کلامی (توانایی استفاده از مفاهیم و اصطلاحات، درک معنای آنها و ترکیب عملکردی آنها)، هوش عملی (مهارت در دست زدن به اشیا و اشیا و … توانایی واکنش روانی حرکتی در موقعیت های مشکل ساز و هوش اجتماعی (تعامل با مردم)).

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

نظریه روان شناختی

نظریه روان‌شناختی دو عامل مهم را که بر سطح و مقدار هوش تأثیر بسزایی می‌گذارند را معرفی می کند: عامل ارثی (که از والدین از طریق مواد ژنتیکی و حمایت فکری والدین در دوران رشد به دست می‌آید) و عامل اکتسابی (تأثیر مدرسه، جامعه و غیره). در روانشناسی سنتی، هوش با ضریب هوش اندازه گیری می شود که بیان عددی رشد هوش است (تفاوت واقعی بین ذهنی).  البته واژه ی ضریب هوشی مناسب نیست ، وبهتر است که از بهره ی هوشی به جای آن استفاده کنیم . رهبری، در این تحلیل، نظریه سه گانه هوش استرنبرگ به دلیل جامعیت، متقاعدکننده بودن و کاربردی بودن، نیاز به تاکید و بررسی دارد. این نظریه سه گانه بر فعالیت رهبر در هنگام حل مشکلات پیچیده ذهنی تمرکز دارد.

سه نوع اساسی هوش وجود دارد – هوش تحلیلی، هوش عملی و هوش خلاق. هوش تحلیلی نشان دهنده توانایی کلی برای حل مسائل است و می توان آن را با استفاده از آزمون های استاندارد شده توانایی های ذهنی ارزیابی کرد. رهبران و پیروان با سطح هوش تحلیلی بالاتر ، معمولاً بهتر از دیگر رهبران هستند. دانش آموزان، آنها می توانند به راحتی ارتباط بین سؤالات را ببینند، و توانایی انجام استنباط، فرضیات و غیره را دقیق تر بیابند. هوش عملی یا “عقل خیابانی” در توانایی سازگاری با موقعیت جدید، شکل دادن به آن ، برای برآورده کردن نیازهای خود و یا انتخاب وجود دارد.

هوش تحلیلی

برخی از ابعاد هوش عملی می‌تواند برای رهبری بسیار مهم باشد. اولاً با این نوع هوش، دانش و تجربه مهم‌تر از هوش تحلیلی است. ثانیاً هوش عملی به تخصص‌های خاصی مربوط می‌شود (یک محقق داروسازی خوب می‌تواند از دانش و تجربه خود استفاده کند.) در جمع آوری وجوه برای یک سازمان غیردولتی به میزان حداقلی – هوش عملی به رهبران در موقعیت های آشنا و هوش تحلیلی در موقعیت های جدید کمک می کند.چهارم : توانایی یادگیری.

گاهی اوقات یک سطح بالاتر از هوش عملی می‌تواند سطح پایین‌تری از هوش تحلیلی را جبران کند. اما رهبرانی که سطح هوش تحلیلی بالاتری دارند، در حالی که در همه ی پارامترهای دیگر برابر هستند، می‌توانند هوشمندی خیابانی خود را سریع‌تر از رهبران با سطح هوش تحلیلی پایین‌تر توسعه دهند. هوش خلاق به عنوان سومین مؤلفه نظریه سه گانه هوش بیانگر توانایی ایجاد دست سازه های غیرمعمول ، جدید و مفید است. هوش خلاق مربوط به هوش تحلیلی است، اما نه به صورت کامل .سطح مشخصی از هوش تحلیلی برای خلاقیت مورد نیاز است، اما سطح بالای هوش تحلیلی خلاقیت یک رهبر را تضمین نمی کند. خلاقیت نیز مانند هوش عملی به یک تخصص یا مهارت های خاص گره خورده است.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

هوش هیجانی – تعریف و اهمیت

درک متعارف هوش در چند دهه گذشته، هم در سطح عمومی و هم در تعامل رهبری به صورت قابل توجهی تغییر یافته است. یعنی در درک سنتی اصطلاحات، “با هوش بودن” به معنای داشتن سطح بالایی از آی کیو نمی باشد ، بلکه با هوش بودن فرد، به توانایی همدلی او با دیگران و ایجاد روابط خوب و مثبت اجتماعی می باشد.

هوش هیجانی (EQ) همچنین به عنوان “گروهی از توانایی های ذهنی که به افراد کمک می کند احساسات خود و دیگران را بشناسند، پا به عرصه ی وجود گذاشته است. هوش هیجانی (EQ) را به عنوان “درجه تطابق فکر، احساس و عمل نیز تعریف می کنند. این بعد از هوش برای رهبری بسیار مهم است و بنابراین با جزئیات بیشتری مورد بحث قرار خواهد گرفت، به ویژه در زمینه این واقعیت که در دنیا این تغییرات، سریع و اغلب غیرقابل پیش بینی است ، داشتن ویژگی هایی که رهبری انطباقی را در بسیاری از حالت ها ممکن می کند ، بسیار مهم است.

تقویت هوش هیجانی در اداره ی کسب و کار

پروفسور آمریکایی، دانیل گولمن، دو دهه پیش هشدار داد: “اینکه یک شرکت به اندازه کافی چابک باشد تا از شگفتی های فردا جان سالم به در ببرد تا حد زیادی به این بستگی دارد که آیا رهبران آن – به ویژه مدیریت ارشد – می توانند در مواقع تغییرات شدید احساسات و نظرات خود را به مدیر ارشد ویا اجرایی خود بگویند یا خیر”. نیاز به رهبران با تحرک ذهنی بالا که اهمیت آنها در دوران گذار سریع و تغییرات عمیق مشخص می شود، هر روز بیشتر مورد توجه قرار می گیرد .

افراد با هوش هیجانی (EQ) بالا در آینده مدیران برجسته ای خواهند شد ، که در موقعیت‌های جدید به خوبی مدیریت می‌کند و حتی در موقعیت‌های بحرانی نیز آرام و منطقی رفتار می کند. تقویت هوش هیجانی (EQ) باعث می شود که این نوع از رهبران منتظر شروع بحران نمی‌مانند. آن ها تغییرات آینده را پیش بینی می کند، آینده را با چشم انداز خود پیش بینی می کند و شرایط جدید را به آسانی می پذیرد و مدیریت می کنند.

حداقل چهار تعریف قابل توجه از هوش هیجانی (EQ) وجود دارد. روانشناسان پیتر سالوی و مایر (1990) آن را به عنوان گروهی از توانایی های ذهنی تعریف کردند. کمک به مردم برای شناخت احساسات خود و دیگران: بار-آن (1996) معتقد بود که این روش دیگری برای سنجش اثربخشی انسان است و آن را به عنوان مجموعه ای از 15 توانایی که برای رویارویی با موقعیت های روزانه و جهت یابی در جهان مورد نیاز است، تعریف کرد. (2000) هوش هیجانی (EQ) را به عنوان درجه ارتباط بین افکار، احساسات و اعمال تعریف کرد. گلمن (1988) تعاریف قبلی را گسترش داد و ادعا کرد که موفقیت در زندگی بیشتر بر اساس خودانگیزشی فرد، پایداری در مواجهه با ناامیدی و دلسردی، مدیریت، سازگاری، و توانایی همدلی و ارتباط با دیگران .

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

آیا رهبران بزرگ ، رهبر به دنیا آمده اند؟

برای جواب به این سوال باید گفت که ، بله تا حد زیادی افراد در هنگام تولد این ویژگی ها رابا خود دارند. اما باید در نظر داشت که این توانایی قابلیت اکتساب نیز دارد. دقیقا به خاطر تفاوت میزان ذاتی بودن هوش هیجانی در رهبران می باشد که به ماندگاری آنان تاثیر بسزایی می گذارد. به طور مثال فردی مثل کوروش بزرگ که با رهبری بی نقص  خود سربازانش را مدیریت کرد وبه فتوحات بسیاری نیز دست یافت. توانایی کوروش بزرگ در استفاده از هوش هیجانی (EQ) رقم زننده ی این محبوبیت بزرگ تاریخی است.

البته باید به این موضوع نیز اشاره کرد که تقویت هوش هیجانی به تنهایی در موفقیت یک رهبر تاثیرگذار نخواهد بود. به طور مثال هیتلر که یک دیکتاتور نظامی بود ، با سخنرانی های پرشوری که نطق می کرد ، بر عواطف و احساسات جامعه ی خود تاثیر شگرفی گذاشت و یک حرکت و ویرانی بزرگ را در اروپا رقم زد. او به دلیل داشتن هوش کلامی زیاد که یکی از انواع هشت گانه ی هوش به حساب می آید و با هوش هیجانی (EQ) تفاوت های بسیاری دارد ، توانست به رهبری بزرگ در تاریخ تبدیل شود. اگر می خواهید راجب هوش کلامی و تقویت این هوش اطلاعات بیشتری بدست آورید ، مقاله ی کاملی در سایت منتشر شده است. در ادامه به معرفی تعدادی از ویژگی های رهبران بزرگ می پردازیم.

ویژگی های رهبران بزرگ

1-خوش بینی و چشم انداز

رهبران بزرگ سرشار از انرژی مثبت هستند. مثبت اندیشی نه تنها نگرانی و اضطراب را از بین می برد ، بلکه راه های جدیدتری در مغز ایجاد می کند ، که باعث می شود رهبر یک جامعه ، راه حل های بیشتری برای حل مشکلات جامعه اش بیابد. از ناپلئون پرسیدند که تو چطور دشمنانت را شکست می دهی. اودرجواب گفت که من قبل از نبرد خود را در میدان جنگ تصور کرده و خود را در حال رهبری سربازانم می بینم. این گفته ی ناپلئون به خوبی ثابت می کند که چشم انداز و آینده نگری چقدر مهم است. تا جایی که سرنوشت جنگ های بزرگی را تعیین کرده است. پس یک رهبر بزرگ باید خود را در شرایط گوناگون ببیند.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

2-خودانگیزشی

یکی از ویژگی های اساسی رهبران بزرگ ، خودانگیزشی می باشد. تا جایی که بعضی از رهبران ، همچون آدولف هیتلر ، آنقدر در این کار تبهر دارند. که نه تنها به خود انگیزه می دهند ، بلکه این شور و انگیزه را به تک تک افراد جامعه نیز منتقل می کنند.

3-اعتماد به نفس

تا به حال به سخنرانی رهبران بزرگ توجه کرده اید. رهبرانی که در جایگاه قرار می گیرند و برای هزاران نفر سخنرانی می کنند. با این حال که هیچ استرس و اضطرابی ندارند و دستپاچه نمی شوند. این دسته از رهبران با تقویت اعتماد به نفس ، به خود آموخته اند که خود را کنترل کنند و دستپاچه نشوند.

4-شجاعت در تصمیم گیری

رهبران بزرگ همیشه در معرض انتخاب های بزرگ هستند. کسانی که می خواهند رهبری را تجربه کنند ، باید مهارت تصمیم گیری در خود را به سطح بالایی برسانند. همینطور شجاعت در تصمیم گیری نیز این مولفه را دشوارتر میکند. پس علاوه برمهارت تصمیم گیری باید شجاعت را نیز درون خود تقویت کنید.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

5-مسئولیت

یک رهبر باید مسدولیت و عواقب کارها و تصمیمات خود را بپذیرد و نسبت به اعضای جامعه پاسخگو باشد. این مسئولیت پذیری علاوه بر اقدامات ، سخنان و رفتارها را نیز شامل می شود.

6-تمرکز

برای پیداکردن بهترین راه حل ها برای مشکلات پیش رو ، باید تمرکز بالایی به خرج داد. در این مورد رهبر نه تنها باید تمرکز خود را افزایش دهد ، بلکه باید به تمرکز اعضای تیم خود نیز توجه ویژه ای داشته باشد. بعضی از رهبران برای این کار ، مدام ، هدف بزرگی را که دارند به اعضای تیم یادآور می شوند ، که باعث ایجاد شور و انگیزه نیز می شود.

7-مطالعه مستمر

تحولات پیچیده ی کنونی دنیای اطرافمان ، افراد رهبر را مستلزم به یادگیری مستمر می کند. دیگر زمان تصمیمات ساده و سطحی حکومتی گذشته و به فراموشی سپرده شده است. به طور مثال اگر رهبر یک شرکت بزرگ فناوری ، از علم روز بی خبر باشد، شرکتی نوظهور ، گوی سبقت را از آن شرکت ربوده ، تاجایی که ممکن است به نابودی و فراموشی آن کسب و کار بینجامد.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

رابطه بین عواطف و عقل

با توجه به اهمیتی که هوش هیجانی (EQ) و تقویت آن برای هر فرد و به خصوص برای رهبران دارد، شایسته است با جزییات بیشتر به ماهیت آن پرداخته و زمینه و تعامل آن با سایر توانایی ها و ویژگی های انسانی را بیشتر بشناسیم و از آن استفاده کنیم.

تراویس بردبری و ژان گریوز در مورد رابطه بین احساس و عقل توضیح می‌دهند که احساسات حسی ما ، در قسمتی از پشت، نزدیک نخاع وارد مغز می‌شوند، در حالی که تفکر پیچیده و منطقی در مقابل، جلوی سر پردازش می شوند.

برادبری و گریوز در ادامه توضیح می‌دهند: وقتی سیگنال‌های الکتریکی وارد مغز ما می‌شوند، قبل از اینکه یک فکر منطقی درباره یک رویداد در ذهن ما ظاهر شود، باید از یک سر مغز به انتهای دیگر حرکت کنند. این شکاف ذهنی در ما وجود دارد. ذهنی که ورودی حواس را از عقل جدا می کند ، مشکل است، زیرا بین این دو سیستم لیمبیک قرار دارد. این مربوط به ناحیه مغزی است که در آن احساسات تجزیه و تحلیل می شوند. بنابراین، دو ناحیه مغز به طور مداوم از طریق سیستم عصبی با یکدیگر در ارتباط هستند. سیستم لیمبیک، ایجاد لحن از طریق ارتباط، منبع فیزیکی هوش هیجانی (EQ)، یعنی قسمت جلویی مغز احساسات را قضاوت کرده و بر اساس آن امورات را انجام می دهد.

ویژگی های هوش هیجانی

اگرچه روانشناسانان هنوز به مفهوم سنتی هوش معتقد هستند، اما بعد عاطفی شخصیت، استعداد عاطفی و هوش هیجانی به طور فزاینده ای در چارچوب آن وجود دارد. تقویت هوش هیجانی (EQ)، در اصل، نشان دهنده کنترل موفقیت آمیز، به ویژه احساسات مضر است. مهارت ذهنی هوش هیجانی (EQ) هم به ارث می رسد و هم اکتسابی می باشد. یعنی قابل رشد و تقویت می باشد.

ساختار هوش هیجانی (EQ) از چهار قسمت تشکیل شده است

ابعاد هوش هیجانی :

  • خودآگاهی
  • آگاهی اجتماعی
  • خود مدیریتی
  • مدیریت دیگران

هر یک از این حوزه ها دارای ویژگی های متعددی است و هوش هیجانی (EQ) در مجموع دارای هجده ویژگی است. کودکان امروزی بخش قابل توجهی از وقت خود را پشت کامپیوتر می گذرانند، ضریب هوشی  و قدرت یادگیری فزاینده ای دارند (ضریب هوشی بالاتر در مقایسه با والدینشان). و از رشد و تقویت هوش هیجانی غفلت می کنند، بنابراین آنها زود رنج ، مضطرب، عصبی و ضد اجتماعی هستند.

اصول رهبری

میزان مالکیت و توانایی استفاده از هوش هیجانی (EQ) به طور قابل توجهی موفقیت یک رهبر را به ویژه در شرایط دشوار تعیین می کند. رهبران موفق و پویا راه هایی را برای مدیریت احساسات خود و دیگران پیدا می کنند. اگر رهبر با بینش خود ، خوش بینی و اشتیاق را به زیردستان خود منتقل کند.  افراد و زیردستان آن رهبر احساس بسیار خوب و مثبتی نسبت به رهبر خود پیدا می کنند ، که در این صورت او یک رهبر محبوب و ماندگار است. ولی اگر با اعضای گروه خود به هماهنگی ونظم نرسد، نمی تواند از راه درست با آنها ارتباط برقرار کند و باعث ایجاد احساسات منفی ، سمی و مضر در آنها می شود، این درک از ویژگی های رهبران موفق عمدتاً مبتنی بر تحقیقات تجربی کلاسیک است.

دیوید مک کللند، استاد دانشگاه هاروارد، خواستار انقلابی در ارزیابی ویژگی های کارکنان است که معیارهای موفقیت در کار را تعیین می کنند. رهبری به عنوان یک تأثیر اجتماعی متمایز تعریف می شود که یک عضو برجسته گروه (رهبر) بر عقاید ، عواطف و رفتار سایر اعضای گروه تاثیر می گذارد و آنها را برانگیخته و به سمت تحقق اهداف مشترک هدایت می کند.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

پدر و مادر ، رهبرانی برتر

ویژگی رهبران برتر این است که آنها دموکراتیک تر، دلسوزتر، مؤدب تر، وفادارتر و مایل به کمک به جامعه ی خود هستند. شاید بتوان گفت که بهترین رهبران از نظر هوش هیجانی (EQ) والدین هستند. زیرا آنان که تجربه ی بزرگ کردن چندین فرزند را دارند ، بهتر از دیگران عواطف و احساسات فرزندان خود را می شناسند. البته این رهبران (پدران و مادران) بهترین راهبر برای فرزندان خود هستند ، نه دیگران. چون میزان عواطف و احساسات در هر انسانی متفاوت است. رهبران باید آگاه باشند که ، مورد بی مهری، عدم محبوبیت، تمسخر و حمله قرار گرفتن را تحمل کنند و بتوانند خواسته های اکثریت جامعه را برآورده کنند . گولمن می‌گوید: «رهبران بزرگ ما را تشویق می‌کنند. شور و شوق را برمی‌انگیزند و بهترین‌ها را در ما به نمایش می‌گذارند. وقتی می‌خواهیم توضیح دهیم که چرا آنها تا این حد موفق هستند، درباره استراتژی، چشم‌انداز یا ایده‌های قدرتمند صحبت می‌کنیم.

رهبران بزرگ احساسات توده ی مردم را به حرکت در می‌آورند. احساسات و هوش هیجانی (EQ) در بسیاری از حوزه‌های دیگر فعالیت‌های انسانی خارج از رهبری نیز مورد توجه است. دومینیک مجسی، با توجه به رابطه متقابل جهانی‌سازی، ژئوپلیتیک و احساسات، متوجه شد: «حمایت من برای تحلیل احساسات در عرصه ژئوپلیتیک بر این اساس استوار است: احساسات مهم هستند. آنها بر نگرش مردم، روابط بین فرهنگ ها و رفتار ملت ها تأثیر می گذارند. هیچ کس نمی تواند احساسات را نادیده بگیرد: نه رهبران سیاسی، نه محققان تاریخ و نه مردم عادی. تلاش برای فرموله کردن الگوهای احساسی جهان ما ممکن است خطرناک باشد، اما وانمود کردن به این موضوع که این الگوها وجود ندارند، خطرناک‌تر خواهد بود.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

نتیجه

اگرچه دارایی های یک سازمان منحصراً متعلق به آن (در قالب دارایی های مشهود یا سرمایه) در نظر گرفته می شد، اما توجه روزافزون به منابع انسانی نیز مورد توجه قرار می گیرد. رهبر همراه با ویژگی هایی مانند پشتکار، ثبات، تعهد به کار، جاه طلبی و مواردی از این دست می توانند به رهبری جامعه دست بزنند. همچنین باید از هوش هیجانی بالایی برخوردار باشند. که با توسعه آن، رهبر استقلال و عزت نفس خود را تقویت می کند و می تواند به دیگران در محیط گوش دهد و به آنها توجه کند. روابط خوب درون سازمانی از نتایج تقویت هوش هیجانی (EQ) می باشد.

تحقیقات ثابت کرده است که می توان از طریق کارگاه ها و سمینارهای مختلف سطح هوش هیجانی (EQ) را افزایش داد. و با سرمایه گذاری در آن، فرد شایستگی بیشتری برای رهبری گروهی از افراد پیدا می کند و دست به رفع نیازهای سازمان می زند. کارگاه‌ها و دوره‌هایی که در آن به علاقه‌مندان آموزش داده می‌شود که چگونه ویژگی‌های لازم برای رهبری خوب را توسعه داده و به رهبری ماندگار تبدیل شوند.

در روش جدید کسب و کار، که تاکید زیادی بر تیم ها می شود نه بر افراد، ارتباط بین افراد مهم تر می شود. و از رهبر پیروی می کنند و با کارهای خود مطابق دستورات او رفتار می کنند. می توان گفت که هوش هیجانی به طور غیرمستقیم با موفقیت مالی سازمان مرتبط است و به آن توجهی همانند سایر انواع هوش داده شود.

تاثیر مهارت های هوش هیجانی بر موفقیت کسب و کار کارآفرینانه

 

خلاصه

در موارد بالا به صورت کامل به تعریف هوش هیجانی (EQ) پرداخته شد. در موضوع کارآفرینی ، تمرکز روی تقویت هوش هیجانی (EQ) همراه با رویکرد کارآفرینانه  می باشد. رهبران کسب‌وکار، نقش‌های کارآفرینانه را در فرآیند تصمیم‌گیری ایفا می‌کنند. به عنوان کارآفرین، آنها با سطح بالایی از خلاقیت، نوآوری و ریسک کردن معرفی می شوند، اما همچنین هوش هیجانی و تقویت آن موضوعی است که بیشتر فعالان اقتصادی از آن غافل اند. کارآفرینان با هوش هیجانی (EQ) بالا می توانند به طور موثر محصول یا خدماتی را متناسب با نیازها و انتظارات مشتریان هدف خود ایجاد کنند و رهبران کسب و کار با هوش هیجانی بالا می توانند روابط بین فردی با کیفیت ایجاد کنند و انگیزه کارکنان را افزایش دهند. تقویت هوش هیجانی (EQ) بر تقویت هوش تجاری نیز تاثیر گذاشته ، و باعث رونق در کسب و کار می شود.

هدف این مقاله تشریح تأثیر تقویت هوش هیجانی بر رهبران کسب و کار و موفقیت کارآفرینی است. این تحلیل بر ارتباط بین هوش هیجانی و هوش فکری، مدل ها و مؤلفه های هوش هیجانی، ابعاد و عوامل هوش هیجانی متمرکز است. در این باره تحقیقاتی بر روی 30 کارآفرین صورت گرفته است که نحوه ی تاثیر هوش هیجانی آنان بر کسب و کارشان را مورد سنجش قرار داده است. نتیجه ی این تحقیق ، ملموس بودن اثر هوش هیجانی (EQ) بر کسب و کار این 30 کارآفرین را ثابت کرد.

کارآفرینی چیست؟

در دنیای امروز با پیشرفت علم و تکنولوژی که منجر به خلق ثروت و در نهایت رفاه و آسایش زیادی که شده است، افراد زیادی سعی می کنند که ایده ی خود را به ثروت تبدیل کنند تا علاوه بر اینکه خود از مزایای آن بهره مند شوند ، افراد دیگری را نیز در این ثروت شریک کنند. این موضوع پایه و اساس شکل گیری استارتآپ ها و شرکت های فناوری بزرگی همچون گوگل و میکروسافت بوده است. همیشه افراد خلاقی بوده اند که سعی کردند ایده های خود را به واقعیت تبدیل کنند ، و جهان را تغییر دهند. به این افراد کارآفرین و به ایده ی آن ها کارآفرینی گفته می شود. آرزوی ایلان ماسک سفر به مریخ بود ، او ایده ی خود را دنبال کرد ، تا سرانجام توانست شرکت اسپیس ایکس را برای انجام این کار بسازد.

استیو جابز سراغ علاقه ی خود رفت و توانست شرکت اپل را بسازد. این افراد و تمام افراد مشهور و موفقی که می شناسید ، کار و ثروت خود را با یک ایده شروع کردند. وسپس سعی کردند تا ایده ی خود را به واقعیت تبدیل کنند. البته این را هم باید گفت که فقط تعداد معدودی از افراد جامعه کارآفرین اند. وبقیه ی افراد جامعه وام دار این افراداند. اکثر افراد فکر می کنند چون صاحب یکی دو کارگر هستند ، پس به آن ها هم کارآفرین گفته می شود. این در صورتی است که کارآفرین به کسی می گویند که ایده اش قابل رشد وافزایش باشد. درغیر این صورت نام آن شخص کارآفرین نیست. بلکه فقط شاغل به حساب می آید.

ویژگی های کارآفرینان

در این بخش به صورت خلاصه به ویژگی های کارآفرینان می پردازیم.

  • ریسک پذیرند.
  • خلاق و ایده پردازند
  • در تیم سازی و رهبری آن مهارت زیادی دارد.
  • از شکست های خود درس می گیرند.
  • ناامید نمی شوند.
  • نسبت به مسائل کنجکاو اند.
  • ویژگی های یک رهبر را دارند

معرفی

هوش هیجانی (EQ) به فرد این امکان را می دهد که احساسات خود و دیگران را شناسایی و بپذیرد و تظاهرات آنها را بشناسد. بنابراین هوش هیجانی مهمترین عامل برای ایجاد و تقویت روابط بین فردی است. کسانی که از نظر عاطفی باهوش هستند می توانند از دیدگاه های مختلف به مشکل برخورد کنند. و به سرعت یک راه حل خلاقانه ایجاد کنند. هوش عاطفی امکان ادغام اجتماعی آسان تر را در جامعه فراهم می کند.

هم در زندگی خصوصی و هم در کسب و کار. تقویت هوش هیجانی کلید یک ارتباط سالم و پایدار در تعاملات اجتماعی است. ایجاد روابط خوب و قوی با کارکنان و زیردستان به رهبر کمک می کند تا وظایف را به نحو احسن انجام دهد و به اهداف سازمان دست یابند. برای بهره وری بیشتر کارکنان در محیط کار، نیاز به ایجاد فضای کاری خلاق، فرهنگ سازمانی و ساختار سازمانی منعطف با اختیارات رهبر مبتنی بر احترام و اعتماد است.

رهبری با مقبولیت عام

توسعه هوش هیجانی (EQ) به رهبر اجازه می دهد تا دانش لازم را برای حفظ یک فضای کاری متعادل و فشرده به منظور بهبود کسب و کار به دست آورد. رهبر واقعی که کارکنان با خوشحالی از آن پیروی می کنند، دارای سطح بالایی از انواع مختلف هوش است و به طور مداوم بر تقویت هوش هیجانی تاکید می کند. به عنوان فردی که مسئولیت مدیریت تعداد زیادی فرآیند در سازمان را بر عهده دارد، رهبر باید مورد قبول همگان و قابل اعتماد باشد. مطالعه نشان می‌دهد که رهبران باهوش عاطفی توسط پیروان خود بسیار موثر درک می‌شوند.

تقویت هوش هیجانی یکی از عوامل اصلی موثر بر موفقیت یک رهبر کسب و کار و کارآفرین است. افزایش شایستگی ها، توانایی ها ، تقویت هوش هیجانی و مهارت ها به ویژه در پنج حوزه ای که هوش هیجانی در آنها تجلی می یابد، به دلیل تأثیر مستقیم آنها بر حرفه ای بودن و موفقیت رهبر، بسیار مهم است. همچنین بهره وری او که بر انگیزه کارکنان تأثیر می گذارد، خلاقیت و نوآوری آنها را تشویق می کند و به طور قابل توجهی بر روابط بین فردی، محیط کار، فرهنگ سازمانی و اخلاق تجاری تأثیر می گذارد.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

1-رهبری با عملکرد بالا

سبک رهبری با عملکرد بالا بر اساس روش همکاری مبتنی بر آزادی حق انتخاب، کنار گذاشتن زور، فشار و کنترل با حاکمیت ارزش‌های دموکراتیک، واقعی و پایدار در سازمان ایجاد می‌شود و فرهنگ سازمانی را ایجاد می‌کند که در آن اطاعت و رویکرد فیزیکی به کار جای خود را به خلاقیت، خودمختاری و تداوم در کسب دانش جدید می‌دهد. چنین رهبرانی، نوآوری، آزمایش و ریسک‌پذیری را پذیرا هستند.

رهبر با تقویت هوش هیجانی، خودآگاهی واقعی بی طرفانه ای  پیدا می کند، توانایی های خود را می شناسد و از آنها برای ساختن و تحقق چشم انداز خود استفاده می کند. چنین رهبری به آینده می اندیشد و هر امکانی را برای رسیدن به اهدافش تحلیل می کند. یکی از ویژگی هایی که همه رهبران موثر دارند، انگیزه است. آنها مجبورند به انتظارات خود و دیگران برسند و از آنها فراتر روند. علاوه بر این، هم بعد درون فردی و هم بعد بین فردی هوش هیجانی رهبران کسب‌وکار می‌تواند ، چشم انداز خوبی از فضای کسب وکار داشته باشد و آینده ی کسب و کار خود و یا سازمانی که مدیریتش را بر عهده دارد را با وضوح بالایی ببیند. همچنین تقویت هوش هیجانی می تواند چابکی زیادی برای یک سازمان ایجاد کند ، که از ضروریات شرکت های فناوری بزرگ می باشد.

چون اگر این شرکت ها چابکی لازم در دنیای فناوری را نداشته باشند ، ممکن است از رقبای خود عقب افتاده ، بازارشان کوچک ، سوددهی شان کاهش و حتی کسب و کارشان نابود شود.

نتایج تحقیقات در بیش از 200 شرکت جهانی نشان داده است که ویژگی‌های رهبری سنتی مانند بینش، هوش و پشتکار برای موفقیت امروز کافی نیست. چون شرایط پیچیده ی جهانی ، ظهور علوم جدید مثل سیاست خارجی ، اقتصاد ، مدیریت و روابط پیچیده ی بین کشورها خواهان تقویت هوش هیجانی هستند.

تقویت هوش هیجانی دغدغۀ مدیران امروز

هوش عاطفی به عنوان توانایی شناسایی و کنترل احساسات، احساسات خود و دیگران، توانایی ایجاد انگیزه و مدیریت مثبت احساسات، هم در درون و هم در روابط تعریف می شود. رهبران باید هوش هیجانی بالایی داشته باشند تا کارکنان و عواطف آنها را درک کنند و بتوانند روش رهبری متناسب با شرایط را انتخاب کنند. بر این اساس، مدیران باید محیط فیزیکی و اجتماعی خود را کاملاً بشناسند. پس از استقرار یک سبک رهبری استبدادی یا دموکراتیک، آنها باید انرژی عاطفی مثبت را به کارکنان خود منتقل کنند و به آنها الهام ببخشند. این نوع هوش به کارکنان کمک می کند به مدیران خود اعتماد کنند که این یکی از مؤلفه های مهم رهبری موفق می باشد.

اگر مدیران از نظر عاطفی باهوش نباشند، ممکن است متوجه شوند که از مدل رهبری اشتباه استفاده می کنند. این نوع رویکرد اشتباه می تواند به قیمت موفقیت مورد انتظار آنها تمام شود. هوش عاطفی به طور فزاینده ای با توسعه سازمانی کارکنان مرتبط است، زیرا اصول تقویت هوش هیجانی روش جدیدی برای درک و ارزیابی رفتارها، نگرش ها، روابط بین فردی و پتانسیل های کارکنان ارائه می دهد. هوش عاطفی توانایی تفکر صحیح شامل احساسات و استفاده از احساسات برای بهبود تفکر است.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

چشم انداز کسب و کار

تقویت هوش هیجانی به رهبران کسب و کار کمک می کند تا چشم انداز سازمان خود را توسعه دهند، زیردستان را تشویق می کند تا به چشم انداز متعهد شوند و آنها را به کار مشتاقانه برای دستیابی به این چشم انداز انرژی می دهد .با این حال، مطالعات نشان می دهد که هوش هیجانی می تواند بر فرسودگی عاطفی ناشی از کار عاطفی نیز تأثیر بگذارد و این خستگی عاطفی می تواند بر عملکرد شغلی از نظر تعهد سازمانی و رضایت شغلی تأثیر بگذارد.

توانایی یک فرد در تشخیص و مدیریت احساسات خود و دیگران، 80 درصد از موفقیت رهبری، هم در محیط کار و هم در بازار اقتصادی را تشکیل می‌دهد.  رهبری که بتواند ابتدا خود و سپس دیگران را با اشتیاق و تعهد اداره کند، نوعی طنین مفید در سازمان ایجاد می کند که به عنوان «طنین عاطفی» تعریف می شود. همچنین، نتایج یک مطالعه نشان داد که هوش هیجانی دارای رابطه مثبت معنادار با تعهد سازمانی است.

2-هوش هیجانی در مقابل هوش فکری

در زمینه کسب و کار و کارآفرینی، هوش هیجانی (EQ) توانایی رهبر برای مدیریت حمایت و روابط درون یک گروه است تا کار، تعهد و مهارت های خود را در جهت دستیابی به اهداف سازمان متمرکز کند. این مهارت ها از توانایی پرورش و حفظ روابط شخصی تا از مذاکره و حل تعارضات، توانایی تجزیه و تحلیل خود و سایر افراد، شناسایی علایق، احساسات و انگیزه برای مدیریت بهتر آنها، تا توانایی سازماندهی تیم های کاری می باشد. با این حال، افراد از نظر توانایی درک و استفاده  از هوش هیجانی متفاوت هستند. مدیریت احساسات؛ و این واریانس ها بر قابلیت فردی در زمینه های مختلف از جمله رهبری سازمانی تأثیر می گذارد .

تقویت هوش هیجانی از نگاهی دیگر

در نقل قولی دیگر هوش عاطفی ظرفیت رهبر کارآفرینی است که به او اجازه می دهد احساسات را به شیوه ای مناسب کنترل کند. احساسات و عقل مخالف یکدیگر نیستند، بلکه هر دو روی یک سکه هستند. مسائل را می توان از راه عقل فهمید، اما احساسات اجازه عمل را می دهد. با این حال، هوش هیجانی توانایی استفاده مؤثر از انرژی هیجانی است. هوش هیجانی در عنصر اصلی رفتار انسان که با عقل متفاوت است، یافت می شود. هوش بیانگر توانایی یادگیری است که در سن 15 سالگی مانند سن 50 سالگی است. از سوی دیگر، هوش هیجانی (EQ) مجموعه ای انعطاف پذیر از مهارت ها است که می توان آن ها را از طریق تمرین به دست آورد و بهبود بخشید.

هوش هیجانی (EQ) در واقع عبارت است از استفاده هوشمندانه از احساسات و استفاده از قدرت یا اطلاعات موجود در احساسات برای تصمیم گیری موثر. تقویت هوش هیجانی که موفقیت را دیکته و امکان پذیر می کند. کسی که توانایی عملکرد عالی را دارد هر دو را دارد. هوش منطقی یا توانایی دادن پاسخ های موثر و کارآمد به یک مسئله از طریق فرآیندهای شناختی ..

به طور کلی، تقویت هوش هیجانی برای پیشرفت شغلی (موفقیت شغلی) مهم و مفید است. بهره هوشی و مهارت های فنی مهم است، اما احساس با هوش بودن شرط لازم رهبری است .

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

تفاوت های هوش هیجانی و عقلانی

مهارت‌های هوش هیجانی اگرچه مکمل یکدیگرند، اما تفاوت اساسی با هوش عقلانی دارند، یعنی توانایی‌های صرفاً شناختی که با اندازه‌گیری می‌شوند. جزئیاتی که در سطح نئوکورتکس اتفاق می‌افتد.

مراکز عاطفی در عمق، در قدیمی ترین نواحی زیر قشری قرار دارند. هوش هیجانی به معنای عملکرد یکپارچه این مراکز با فکر است. تقویت هوش هیجانی باعث خودکنترلی، اشتیاق، پشتکار و توانایی برانگیختن خود است و به وضوح بر ویژگی های انگیزشی متمرکز است.

تحقیقات علمی قویاً نشان می دهد که یک مؤلفه ژنتیکی در هوش هیجانی وجود دارد که افراد خاصی تمایل ذاتی به این نوع از هوش دارند و آن را پرورش می دهند.

در نهایت، تحقیق و تمرین به وضوح نشان می دهد که هوش هیجانی قابل یادگیری است. هوش منطقی و ریاضی معمولا برخلاف هوش هیجانی در طول زندگی ثابت باقی می ماند و قابلیت رشد کم تری دارد.

در بیست سال گذشته، در واقع، تعدادی از مطالعات به تعامل متقابل بین احساسات و فکر پرداخته‌اند، و به لطف این حوزه تحقیقاتی، اکنون می‌دانیم که احساسات افکار را تغییر می‌دهند، اما نه لزوماً به گونه‌ای که فرد را بسازند. از قرن هجدهم روانشناسان ذهن انسان را به سه بخش تقسیم کرده اند: دانش (یا فکر)، تأثیرپذیری (شامل احساسات) و انگیزه. حوزه شناختی شامل کارکردهایی مانند حافظه، استدلال و تفکر انتزاعی است. و به طور سنتی اصطلاح هوش توسط روانشناسی برای واجد شرایط بودن برای عملکرد صحیح این حوزه استفاده می شود.

بنابراین، مفهوم هوش به توانایی تفکر، بسط افکار انتزاعی، قضاوت و “قدرت تقسیم و ترکیب” مربوط می شود. در مقابل، عواطف متعلق به حوزه دوم است، به اصطلاح عاطفی، که شامل: ارزیابی، خلق و خو و سایر حالات ذهنی مانند خستگی و انرژی است. انگیزش حوزه سوم است و به نیازهای زیستی اشاره دارد. رفتارهایی با هدف دستیابی به اهداف مشخص شده..

3-مدل های هوش هیجانی یا عاطفی

اصل اصلی این مدل این است که احساسات ابزاری برای اطلاعات مفید برای تعامل در محیط‌های اجتماعی و روابط اجتماعی هستند. همچنین درک این نکته مهم است که همه افراد توانایی یکسانی در پردازش اطلاعات هیجانی و سپس ارتباط آن اطلاعات با فرآیندهای شناختی کلی ندارند. این مدل چهار نوع اصلی از توانایی های عاطفی را پیشنهاد می کند

ادراک عاطفی – توانایی فرد برای تشخیص احساسات خود و درک احساسات بیان شده در چهره، از طریق صداها و تصاویر

استفاده عاطفی – توانایی استفاده از احساسات برای انجام سایر فعالیت های شناختی

درک عاطفی – توانایی درک تفاوت های ظریف از احساسات موجود و چگونگی ارتباط احساسات مختلف با یکدیگر

مدیریت عاطفی – توانایی مدیریت هیجانات و تنظیم احساسات دیگران

شدت هیجانی موقعیتی به درجه ای اشاره دارد که ویژگی های موقعیت به طور عاطفی برانگیخته می شوند و روابط بین ویژگی های رهبر و مدیریت عاطفی رهبر را تقویت می کند

آگاهی

آگاهی یک شایستگی کلیدی است و از خود و موقعیت‌هایی که در آن زندگی می‌کنند با رویکردی دقیق می‌تواند به رهبران و مدیران کمک کند تا نقاط قوت خود را بهتر متمرکز کنند و به درستی رهبری کنند. یکی دیگر از مهارت‌های مهم، به اصطلاح انعطاف‌پذیری است که می‌توان آن را اینگونه تعریف کرد: توانایی انطباق مثبت در موقعیت های بسیار چالش برانگیز، که در طول زندگی و در نتیجه رویدادها یا تجربیات مختلف به طور موفقیت آمیزی توسعه یافته است. به همان اندازه “همدلی”  مهم است، توانایی درک خلق و خو و احساسات شخص دیگر، دستیابی به هماهنگی عاطفی با او. توجه به تقویت هوش هیجانی بسیار مهم است ، زیرا شناخت عمیق احساسات، اساس توانایی تشخیص و درک احساسات دیگران است.

گوش دادن فعال، فرد را در موقعیتی قرار می دهد که بدون قضاوت و بدون تفسیر آن بر اساس دانش ، تجربه و باورهای خود، بهتر بفهمد که به شخص دیگری چه می گوید، بلکه واقعاً به آنچه دیگران می گویند توجه کند، سعی کند متوجه نشود. فقط محتوا ،  بلکه دلایل و انگیزه های ارتباط را نیز با یادگیری تشخیص سیگنال های غیرکلامی در حین بیان احساسات ایجاد می کند و از آنجایی که کنترل آنها دشوار است، می تواند بسیار بیشتر از آنچه به صراحت بیان شده است را آشکار کند.

4-توسعه و بهبود هوش عاطفی

هوش هیجانی مستلزم کسب مهارت های عاطفی خاصی است. مدیران برای دستیابی به موفقیت در زندگی حرفه ای خود باید این مهارت ها را بیاموزند. هوش هیجانی با افزایش سن افزایش می یابد. یک کلمه قدیمی برای این پدیده وجود دارد: بلوغ. با این حال، حتی با بلوغ، برخی از افراد برای بهبود هوش هیجانی خود نیاز به آموزش دارند. موفقیت فردی تا حد زیادی با اقدامات عاطفی و اجتماعی پیش بینی می شود، اما معلمان و والدین نیز باید در این زمینه کمک کنند.

مطالعات نشان می‌دهد که دانش‌آموزان باید ارزش‌های عاطفی بیشتری نسبت به ارزش‌های شناختی داشته باشند، و باید این هوش‌ها، به‌ویژه مهارت‌های ارتباطی، حافظه، خودآگاهی و همدلی را توسعه دهند، که مهم‌ترین پیش‌بینی‌کننده‌های عملکردشان است،

روش اشتباه

متأسفانه، بسیاری از برنامه های آموزشی که با هدف ایجاد مهارت های رهبری، از جمله هوش هیجانی، اتلاف وقت و پول هستند. مشکل ساده است: آنها روی قسمت اشتباهی از مغز تمرکز می کنند. هوش هیجانی عمدتاً در انتقال‌دهنده‌های عصبی سیستم لیمبیک مغز متولد می‌شود که احساسات و تکانه‌ها را تنظیم می‌کند. تحقیقات نشان می‌دهد که سیستم لیمبیک از طریق انگیزه، تمرین گسترده و بازخورد بهتر یاد می‌گیرد. این را با نوع یادگیری که ادامه دارد مقایسه کنید.

 

در نئوکورتکس، که مهارت های تحلیلی و فنی را مدیریت می کند. نئوکورتکس مفاهیم و منطق را درک می کند. این بخشی از مغز است که نحوه استفاده از کامپیوتر یا تماس فروش را با خواندن کتاب می فهمد. جای تعجب نیست، اما اشتباه است، همچنین بخشی از مغز که توسط اکثر برنامه های آموزشی با هدف بهبود هوش هیجانی هدف قرار می گیرد. هنگامی که چنین برنامه هایی در واقع رویکرد نئوکورتیکال دارند، تحقیقات در مورد هوش هیجانی در سازمان ها نشان داده است که حتی می توانند تأثیر منفی بر عملکرد افراد داشته باشند.

برای تقویت هوش هیجانی، سازمان‌ها و رهبران کسب‌وکار باید آموزش‌های خود را مجدداً متمرکز کنند تا سیستم لیمبیک را در بر بگیرد. آنها باید به افراد کمک کنند تا رفتارهای قدیمی را ترک کنند و رفتارهای جدید ایجاد کنند. از سوی دیگر، تحقیقات علمی به وضوح نشان می‌دهد که هوش هیجانی قابل یادگیری است. برای اینکه کارکنان را از نظر عاطفی باهوش کنند، شرکت‌ها باید برنامه‌های آموزشی داشته باشند که در آن هوش هیجانی کارکنان را بررسی کرده و عادت‌های از قبل کسب شده را تغییر دهند. برای تأکید بر اینکه ایجاد هوش هیجانی بدون میل خالصانه و تلاش مشترک اتفاق نمی افتد. یک سمینار کوتاه کمکی نخواهد کرد؛ و نمی توان آن را به عنوان یک کتابچه راهنمای کاربر خریداری کرد.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

5-مولفه های کلیدی هوش هیجانی

دانیل گولمن چارچوبی را برای شایستگی‌های ناشی از مفهوم هوش هیجانی پیشنهاد می‌کند. حالت ایده‌آل از همه کیفیت‌ها ضروری نیست، هر کسی دارای نقاط قوت و ضعف است. معمولاً برای دستیابی به عملکرد فوق‌العاده به چندین مورد از این مهارت‌ها نیاز است. آنها در 5 گروه خودآگاهی (از طریق شناخت و کنترل هیجانات خود، شناخت و کنترل ماهیت خود و رشد اعتماد به نفس)، نظم و انضباط خود (از طریق کنترل هیجانات) قرار می‌گیرند.

با مدیریت خلق و خوی، تطبیق عواطف خود با موقعیت معین و واکنش مطابق با محیط فعلی، انگیزه (از طریق میل درونی به موفقیت و دستیابی به اهداف تعیین شده). همدلی (از طریق شناخت افراد دیگر، توانایی گوش دادن، درک و درک احساسات دیگران و مهارت های اجتماعی (جامعه پذیری از طریق حل تعارض، مدیریت تعاملات بین فردی، توسعه تیم ها و توسعه رهبری الهام بخش) و یا در دو گروه اصلی: مهارت های فردی و اجتماعی دسته بندی می شوند.

درون شناسی فردی

رهبران، مدیران و کارگرانی که اطلاع دقیقی از خود دارند، احساسات، نقاط قوت، ضعف، احساسات و نیازهای خود را می‌شناسند. این مدیران می‌دانند که چگونه احساساتشان بر آنها و عادات کاری‌شان تأثیر می‌گذارد، همچنین خود شناسی منجر به تولید اعتماد به نفس خواهد شد. این اعتماد به نفس ناشی از درک آنها از توانایی های خود است. رهبرانی که دارای این مؤلفه هوش هیجانی هستند، اهداف از پیش تعیین شده خود را بطور سازش ناپذیر دنبال می کنند. آنها می دانند. خودآگاهی شامل سه مهارت است: عاطفی، عزت نفس دقیق و اعتماد به نفس

خود انضباطی یا خودمدیریتی

رهبرانی که از خود انضباطی بالایی برخوردارند، می توانند هیجانات و واکنش های بالقوه خود را مشروط به احساسات ، کنترل کنند. آنها احساسات خود را به گونه ای هدایت می کنند که بهره وری آنها را افزایش دهد. خود انضباطی یکی از مهم ترین مولفه ها است. از هوش هیجانی، به عنوان رهبرانی که دارای این ویژگی هستند، می توانند فرهنگ سازمانی ایجاد کنند که در آن عدالت و اعتماد حاکم باشد.

در چنین فرهنگی، تعارضات شخصی به حداقل می رسد و خود بهره وری به حداکثر می رسد. رهبران و کارگرانی که قادر به مدیریت هیجانات خود هستند، معمولاً قادر به مقابله با تغییرات مختلف در محیط کسب و کار بیرونی و داخلی هستند. از سوی دیگر، مدیرانی که دارای قدرت بالایی هستند سطح خود انضباطی بر احساسات آنها غلبه خواهد کرد و فقط به نفع شرکت آنها عمل خواهد کرد. خود مدیریتی در عمل به عهده گرفتن مسئولیت احساسات خود اشاره دارد. این به رهبران کمک می کند تا بر موانع غلبه کنند و در جهت رسیدن به آنچه می خواهند به آن دست یابند. این به آن‌ها اجازه می‌دهد تا احساسات را بدون کنترل آن‌ها تجربه کنند و به توانایی آن‌ها در ایجاد روابط قوی، پایدار و با ارزش – هم در محیط کار و هم در خارج از آن کمک کنند.

انگیزه

رهبران با سطوح بالای هوش هیجانی فقط با حقوق بالا انگیزه نمی گیرند. آنها در درجه اول با میل به موفقیت انگیزه دارند و دائماً اهداف و مقاصد دشوارتری را برای خود تعیین می کنند. این نوع انگیزه همراه با نظم و انضباط به خود کمک می کند. رهبران باید در شرایط دشوار تجاری خوش بین باشند.یعنی رهبران، مدیران و کارگرانی که اهداف بلندی برای خود تعیین می کنند، اهداف بالایی را برای شرکت ها نیز در نظر می گیرند. آنها در محیط خود بسیار مؤثر عمل می کنند و سایر کارکنان را تشویق می کنند تا از آنها الگو بگیرند. رهبران، مدیران و کارکنان ویژگی های شخصی خود را در فرهنگ کسب و کار منتقل می کنند و محیطی را ایجاد می کنند که در آن خوش بینی، اشتیاق به کار و فداکاری بسیار مورد قدردانی و ارزش قرار می گیرد.

بینش اجتماعی و همدلی

رهبرانی که قادر به درک افراد دیگر هستند، در فرآیند تصمیم گیری، احساسات و نظرات زیردستان خود را در نظر می گیرند. در دنیای تجارت مدرن، رهبران موفق باید بیش از هر زمان دیگری درک توسعه یافته ای برای دیگران داشته باشند. اساساً به دلیل مفهوم کار مبتنی بر تیم و نیاز به استخدام و حفظ با استعدادترین افراد. برای مدیریت موفقیت آمیز یک تیم در دنیای چندفرهنگی امروزی، یک رهبر باید شرایط را از دیدگاه اعضای خود درک کند و بتواند روابط خود را با افراد مختلف حفظ کند. علاوه بر این، همدلی توانایی یک رهبر برای درک احساسات و دیدگاه های دیگران، پرورش علاقه فعال به نگرانی های آنها، دلسوز بودن و دانستن چگونگی رفع نیازهای دیگران با ارائه راه حل های مناسب و مرتبط است.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

مهارت های اجتماعی

رهبرانی که دارای درجه بالایی از جامعه پذیری به عنوان مؤلفه هوش هیجانی هستند، می توانند کارکنان خود را در دستیابی به اهداف شرکت راهنمایی کنند. رهبران، مدیران و کارمندانی که این مهارت ها را دارند، طیف گسترده ای از تماس های تجاری دارند که آنها را قادر می سازد تا با این مهارت ها کنار بیایند. این مهارت‌ها به رهبران کمک می‌کند تا پیچیدگی تعاملات اجتماعی را بخوانند، در موقعیت‌های مختلف اجتماعی به خوبی ارتباط برقرار کنند. و با آنها به منظور تأثیرگذاری، متقاعد کردن، مذاکره و رهبری ارتباط برقرار کنند. مهارت‌های اجتماعی شامل مدیریت روابط اجتماعی، رهبری، ارتباطات، مدیریت تغییر است. ، مدیریت تعارض، تیم سازی و همکاری. این مهارت ها راهی برای تعامل با دیگران ارائه می دهد که به افزایش بهره وری، بهبود روابط و کیفیت کلی زندگی و کار کمک می کند. مهارت های اجتماعی را می توان “مهارت های انسانی” نیز نامید

رهبرانی که سطح بالایی از این شایستگی دارند عبارتند از: صحبت کردن با آنها آسان، بازیکنان تیم خوب، در حل تعارضات خوب، ارتباط خوب، تمرکز بر کمک به دیگران و ایجاد روابط قوی

6-تجزیه و تحلیل صلاحیت های هوش هیجانی رهبران تجاری و کارآفرینان در یک آزمایش

این تحقیق با نظرسنجی بر روی 60 پاسخ دهنده، دو مدیر سطح متوسط در هر یک از نمونه نماینده ، 30 کسب و کار و کارآفرین در این آزمایش انجام شد. به منظور شناسایی عناصر کلیدی برای توسعه و تقویت مهارت های هوش هیجانی کارآفرینان و رهبران کسب و کار. در این آزمایش ، پرسشنامه ای برای سنجش نظرات پاسخ دهندگان ارسال شد

فرض کلی برای این نظرسنجی این بود که اگر رهبران کسب و کار( کارآفرین ها) شایستگی‌های شخصی (خود مدیریتی) و شایستگی‌های اجتماعی ( مدیریت روابط) خود را بهبود بخشند، عملکرد خود را بهبود می‌بخشند. و به موفقیت حرفه‌ای دست می‌یابند و کارمندان را افزایش می‌دهند. این موضوع انگیزه و اثربخشی و تأثیر مثبتی بر رفتار سازمانی و کیفیت روابط بین فردی دارد.

نتایج حاصل از آزمایش

تجزیه و تحلیل سؤالات نظرسنجی نتایج زیر را به دست آورد: در مورد این ادعا: مدیر دارای صداقت است و در کار و رفتار خود ثابت قدم است، از 60 پاسخگو، با پاسخ کاملاً مخالف. 0 پاسخگو، با تا حدی موافق، 0 پاسخ دهنده، موافق 2 پاسخ داده شده است. پاسخ دهنده با 19 پاسخ دهنده کاملاً موافق و 39 پاسخ دهنده کاملاً موافق است.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

در مورد ادعا: مدیر دارای اعتماد به نفس از 60 پاسخ دهنده، با پاسخ کاملا مخالف 0 پاسخ دهنده. با تا حدی موافق 0 پاسخ دهنده، با موافق 10 پاسخ دهنده، با کاملاً موافق 12 پاسخ دهنده و با کاملاً موافق 38 پاسخ دهنده اعتماد به نفس دارد.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

توضیح : مدیر احساسات خود و تأثیرات آنها را تشخیص می دهد، از 60 پاسخ دهنده. با پاسخ کاملاً مخالف 0 پاسخ دهنده، با تا حدی موافق 2 پاسخ دهنده، با موافق 4 پاسخ دهنده، با کاملاً موافق 26 پاسخ دهنده و با کاملاً موافق 38 پاسخ دهنده.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

توضیح : مدیر برای دستیابی به اهداف، احساسات را مهار و کنترل می کند، از 60 پاسخ دهنده. با پاسخ کاملا مخالف، 10 پاسخ دهنده، با تا حدی موافق، 0 پاسخ دهنده، با موافق 8 پاسخ دهنده، با کاملاً موافق 18 پاسخ دهنده و با کاملاً موافق 24 پاسخ دهنده

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

دور دوم آزمایش :

توضیح : مدیر برای دیگران درک دارد، از 60 پاسخ دهنده، با پاسخ کاملا مخالف 0 پاسخ دهنده، با تا حدی موافق 2 پاسخ دهنده. با موافق 12 پاسخ دهنده، با کاملاً موافق 18 پاسخ دهنده و با کاملاً موافق 28 پاسخ دهنده.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

توضیح: مدیر نیازهای کارکنان را می شناسد و برآورده می کند، از 60 پاسخ دهنده، با پاسخ کاملا مخالف 0 پاسخ دهنده. با تا حدی موافق 2 پاسخ دهنده، با موافق 28 پاسخ دهنده، با کاملاً موافق 14 پاسخ دهنده و با کاملاً موافق 36 پاسخ دهنده.

تقویت هوش هیجانی/مغزبرتر

 

توضیح: مدیر توانایی تشخیص و تقویت روابط بین فردی مفید را دارد، از 60 پاسخ دهنده. با پاسخ کاملا مخالف 0 پاسخ دهنده، با تا حدی موافق 0 پاسخ دهنده، با موافق 14 پاسخ دهنده، با کاملاً موافق 18 پاسخ دهنده و با کاملاً موافقم. 28 پاسخ دهنده.

 

توضیح: مدیر الهام بخش و برانگیختن کارکنان در سازمان، از 60 پاسخ دهنده، با پاسخ کاملا مخالف 0 پاسخ دهنده. با تا حدی موافق 0 پاسخ دهنده، با موافق 2 پاسخ دهنده، با کاملاً موافق 22 پاسخ دهنده و با کاملاً موافق 36 پاسخ دهنده.

جمع بندی

در این آزمایش، رهبران کسب‌وکارها (کارآفرین) عموماً از هوش هیجانی خود آگاه هستند، تا حدی از مهارت‌های هوش هیجانی خود استفاده می‌کنند و برای بهره‌مندی کامل از این عامل کلیدی در افزایش، نیاز تقویت هوش هیجانی خود دارند. باید در نظر داشت که هوش هیجانی را می توان در طول زمان توسعه داد. و از طریق آموزش ها و سمینارهایی که می تواند به ایجاد روابط بین فردی بهتر در سازمان کمک کند، بهبود می یابد و رهبران باید به طور مستمر شایستگی ها و مهارت های هوش هیجانی خود را تجزیه و تحلیل کنند. که می تواند استفاده از به اصطلاح رهبری عاطفی را تشویق کند.

نتیجه

افرادی که دارای هوش هیجانی هستند از نظر حرفه ای موفق تر از دیگران هستند. تحقیقات نشان داده است که تقویت هوش هیجانی از طریق کارگاه ها و سمینارهای مختلف امکان پذیر است، بنابراین مدیر می تواند برای رهبری گروهی بر اساس نیازهای افراد شایستگی بیشتری پیدا کند. شرکت یا ویژگی هایی را توسعه خواهد داد که برای رهبری مؤثر ، ضروری است.

هوش عاطفی مهارت یک رهبر است که هرگز اجازه نمی دهد خلق و خوی و احساسات خود در مواقع بحران یا شرایط نامطلوب از کنترل خارج شود. این رهبر کاملاً به کارکنان خود اعتماد دارد، زیردستان به راحتی با او صحبت می کنند و او همیشه با دقت تصمیم می گیرد. هوش هیجانی به ویژگی های شخصی محدود نمی شود، بلکه توانایی درک و مدیریت عواطف و احساسات افراد دیگر است.

رهبران کسب و کار با هوش عاطفی معمولاً ذهن خود را می شناسند و می دانند که چگونه احساسات و اعمال آنها می تواند بر دیگران تأثیر بگذارد. ایجاد روابط خوب و همکاری موفق با کارمندان به رهبر در انجام وظایفی که مستقیماً در جهت دستیابی به اهداف سازمان است کمک می کند

کسب و کارهای نو ظهور

در روش جدید کسب و کار، تاکید بر تیم ها است نه افراد، بنابراین، رابطه بین کارکنان و مافوق آنها مهم است. کارکنانی که در محیط کاری خود احساس راحتی می کنند، بهره وری بیشتری پیدا می کنند. همچنین به رهبران احترام می گذارند و از آنها پیروی می کنند. می توان گفت که هوش هیجانی به طور غیرمستقیم با موفقیت مالی سازمان ارتباط دارد و باید مانند سایر انواع هوش توسعه یابد

با توجه به نتایج حاصل از تحقیقات تجربی انجام شده، کارآفرینان و رهبران کسب و کار در این آزمایش به اندازه کافی شایستگی های شخصی را توسعه داده اند و نیاز به بهبود و توسعه بیشتر را مستثنی نمی کنند. آنها از احساسات، مزایا و معایب خود آگاه هستند. و می دانند چگونه آنها به دلیل سطح توسعه شایستگی های شخصی هوش هیجانی خود احترام و جایگاه مطلوبی در جامعه تجاری کسب کرده اند. بزرگترین خرد و خودکنترلی آنها در توانایی آنها در تصمیم گیری منطقی در موارد غیرمنتظره است.

شایستگی افراد

از نظر شایستگی های اجتماعی هوش هیجانی، می توان نتیجه گرفت که آنها به میزان کمتری نسبت به شایستگی های شخصی بین رهبران کسب و کار در این آزمایش به خصوص توسعه یافته اند. با استفاده از تاکتیک‌های تأثیرگذاری و مهارت‌های متقاعدسازی خود، کارکنان را به سمت اهداف مشترک هدایت می‌کنند. آنها تأکید ویژه‌ای بر ایجاد انگیزه، الهام بخشی و حمایت از کارکنان از طریق راهنمایی و بازخورد دارند. برای دستیابی به یک محیط کاری مثبت، پیش‌شرط اصلی برای آنها ایجاد یک محیط کاری است. کیفیت بالای روابط بین فردی نتایج نشان می دهد که رهبران کسب و کار با موفقیت ، موقعیت ها، اختلاف نظرها یا تعارض ها را حل می کنند، تغییرات را مدیریت می کنند. و کار تیمی ایجاد می کنند، بنابراین با ایجاد هم افزایی در دستیابی به اهداف مشترک، همکاری را تقویت می کنند.

این تحقیق نشان می‌دهد که در این آزمایش به خصوص، شایستگی‌های هوش هیجانی بین رهبران کسب‌وکارها (کارآفرین) بسیار توسعه یافته است. اما هنوز هم نیاز به ارتقا دارند، به‌ویژه از نظر شایستگی‌های اجتماعی که منجر به انگیزه بیشتر کارکنان، روابط بین فردی بهتر ، کار موثر و در نتیجه موفقیت حاصل می شود.

محصولات انتشارات مغز برتر برای تقویت هوش و حافظه

دوره ی مقدماتی

 

این بسته ها از ۵ سالگی تا پایان ۱۲ سالگی کاربرد دارد .
در بسته های مقدماتی ، نیمکره راست با روش تصویر سا زی ذهنی فعال میشود که روشی جالب
برای بچه ها در این سنین است که می توانند از ذهن باز خود و قدرت تخیل بالایی که دارند
تصاویر جالبی از مطالبی که میخواهند حفظ کنند در ذهن بسازند و مطالب را همیشه در حافظه
بلند مدت ثبت کنند … .

با این روش کودکان میتوانند آیات اله ی ، حروف الفبا ، اشعار فارسی در حد شرکت در برنامه
های مشاعره و روزانه ۱۰۰ لغت فارسی را حفظ کنند .. .

نیمکره چپ مغز هم با ریاضیات فعال می شود . از ریاضیات خیلی ساده مثل شمارش اعداد و جمع
های تک رقمی گرفته تا جمع های ۷ یا ۸ رقمی که ذهنی و سریع تر از ماشین حساب محاسبه
میشود . در این کتاب ها کل جد ول ضرب را با سه بازی با انگشتان دست در کمتر از ۱۵ دقیقه یاد
میگیرند . حتی میتوانند ضرب ها را تا ۶ یا ۷ رقم به طور ذهنی حل کنند … همچنین کودکان می
توانند پیشگویی تقویم داشته باشن د .. .

دوره ی پیشرفته

این بسته ها برای کلاس ششم ، هفتم ، هشتم و نهم کاربرد دارد .در بسته های پیشرفته نیمکره راست با روش تصویر سا زی ذهنی فعال میشود که با این روش میتوانند تصاویر جالبی از مطالبی که میخواهند حفظ کنند در ذهن بسازند و مطالب را همیشه در حافظه بلند مدت ثبت کنند …
با این روش میتوانند آیات قرآن ، اشعار فارسی در حد شرکت در برنامه های مشاعره و روزانه ۱۰۰ لغت انگلیسی را حفظ کنند … علاوه بر اینها در دروس حفظی مثل ادبیات ، تاریخ ، دینی و… به آنها کمک میکند.. .
نیمکره چپ مغز هم با ریاضیات فعال می شود . از ریاضیات خیلی ساده مثل شمارش اعداد و جمع و ضرب و تقسیم که تا ۱۰ رقم بطور ذهنی و سریع تر از ماشین حساب محاسبه میشود .

دوره ی عالی

نیمکره سمت راست مغز مربوط به مسائل حفظ کردنی است و نیمکره سمت چپ مغز مربوط به ریاضیات و اعداد و ارقام است و یک سری افراد بسیار خاص مثل انیشتین یا دانشمندان از دو نیمکره خود به صورت متعادل استفاده میکنند. بسته عالی مغز برتر به گونه ای طراحی شده است که سعی کرده با ورزش دادن مغز تا حدودی این تعادل را بین دو نیمکره مغز
ایجاد کند. در این بسته برای فعال کردن نیمره سمت چپ مغز که مربوط به اعداد و ارقام و ریاضیات است روش هایی از قبیل جمع به روش تراختنبرگ، جمع به روش شیخ بهایی ، ضرب با خطوط ، ضرب به روش جمشید کاشانی آموزش داده میشود که بتوانید مباحث اصلی ریاضی از قبیل جمع و تفریق، ضرب و تقسیم و جذر و مربع کردن را از یک رقم تا ۸ رقم به صورت ذهنی و بدون استفاده از ماشین حساب محاسبه کنید.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *