بیشتر افراد جامعه با هوش سیاسی و راه های تقویت آن آشنایی ندارند و اکثرا درکشان از هوش همان هوش منطقی و ریاضی می باشد. در صورتی که ما در مقاله های گذشته که در سایت مغز برتر منتشر شده ، بیان کردیم که هوش انسانی فقط هوش ریاضی نمی باشد و طبق نظریه ی آقای هوارد گاردنر از 8 هوش مختلف تشکیل شده است. بقیه ی هوش هایی که مطرح می شود ، زیر مجموعه ی هوش های هشت گانه می باشد. یکی از این مهارت های ذهنی به اسم هوش سیاسی شناخته می شود که زیرمجموعه ی چند هوش از هوش های هشت گانه می باشد.
سیاست چیست؟
اگر شما لغت نامه ی دهخدا را جستجو کنید ، تعریفی که برای سیاست ارائه داده است عبارت است از: خط مشی و سیاستی که انسان آن را می پیماید. کلمه ی سیاست اصالتا ریشه ی عربی دارد و به معنی رام کردن اسب می باشد. البته یونانی ها معتقد بودند که سیاست مربوط به اموری می شود که برای اداره ی یک شهر به آن نیاز است.
همان طور که مشاهده می کنید ، تعاریف مختلفی از دیدگاه های متفاوت برای علم سیاست موجود می باشد. ولی چیزی که از سیاست بر همگان مشهود است ، افراد سیاستمداری هستند که حکومت ها و دستگاه های اجرایی و امنیتی را اداره می کنند. به هر حال با هر تعریفی که از سیاست داریم ، باید بدانیم که سیاست در زندگی ما نقش بسیار مهمی ایفا می کند. و حکومت ها با استفاده از سیاست های مخصوص به خود خط مشی زندگی در آن حکومت را برهمگان تبیین می کنند. یا اگر ساده تر بخواهیم این مفهوم را بیان کنیم ، می توانیم بگوییم سیاست شیرازه ی اصلی حکومت ها برای اداره ی کشور می باشند.
بیشتر بخوانید : مقاله ی تقویت هوش:10راهکارساده+خوراکی های مفید
هوش سیاسی چیست؟
هوش سیاسی یا (Political intelligence) مهارتی ذهنی می باشد که در آن فرد به کمک این مهارت ذهنی ، خود را از مخمصه و چالش هایی که برایش به وجود می آید ، رهایی می دهد. همان طور که یک شرکت برای تطبیق خود با روند بازار نیاز به چالاکی دارد ، یک حکومت هم برای اینکه بتواند مردمش را از بزنگاه های سخت تاریخی عبور دهد باید ، هوش سیاسی زیادی از خود نشان دهد. اگر کسی که زمام حکومت را بدست دارد از هوش سیاسی زیادی برخوردار نباشد و در تشخیص موقعیت ها دچار مشکل شود ، ممکن است آغاز کننده ی یک جنگ ویرانگر باشد.
ارتباط هوش سیاسی با هوش هیجانی:
همان طور که اشاره کردیم هوش سیاسی جزو هوش های هشت گانه نمی باشد ، بلکه دربرگیرنده ی مفاهیمی از چند هوش می باشد. به صورتی که هوش سیاسی با هوش هیجانی و عاطفی در ارتباط می باشد ، از این لحاظ که فرد باید احسسات و عواطف جامعه ای که آن را رهبری می کند را بشناسد. این جامعه می تواند مردم یک کشور و یا یک شرکت فناوری و یا حتی یک تیم ورزشی باشد. شناخت این عواطف و احساسات منجر به درک بهتری از جامعه تحت رهبری میشود. حال که رهبرنیاز جامعه ی خود را به خوبی شناخت وقت تصمیم برای اقدام وعمل می رسد.
ارتباط هوش سیاسی با هوش کلامی:
از سود دیگر هوش سیاسی با هوش کلامی که یکی از هوش های هشت گانه می باشد ، ارتباط تنگاتنگی دارد. به این صورت که یک رهبر باید دارای قدرت و گیرایی کلامی باشد. گاها بسیاری از کارهایی که می توانست درست انجام شود ، با بیان اشتباه دچار مشکل شده است. یا گاها انگیزه و روحیه کاری در سازمان دچار افت می شود. در این شرایط فرد مدیر وظیفه دارد با کلام و صحبت خود به کارکنان روحیه و انگیزه بدهد. مثال بارز این انگیزه دادن با سخنرانی را در سخنرانی های پرشور آدولف هیتلر می توان مشاهده کرد. کسی که با نطق های آتشین خود ، منجر به احیای روحیه ی ملی گرایی در مردم آلمان شد و سربازان را گروه گروه به میدان جنگ فرستاد.
ارتباط هوش سیاسی با هوش حرکتی:
شاید ارتباط هوش سیاسی با هوش حرکتی ، چندان ملموس نباشد ولی نمی توان ارتباط این دو مهارت ذهنی با یکدیگر را انکار کرد. زمانی که یک رهبر با بهره گیری از هوش کلامی خود مشغول سخنرانی در میان اعضای جامعه ای که در حال رهبریشان است ، می باشد باید برای تاثیرگذاری بیشتر از زبان بدن نیز بهره گیرد. مهارت یک فرد در زبان بدن به هوش جسمانی او مربوط است. همانطور که در مقالات اخیر منتشر کرده ایم ، هوش جسمانی نوعی مهارت ذهنی به شمار می رود که منجر به هماهنگی اعضای بدن با فعالیت مدنظر می شود. به طور مثال ورزشکاران مشهور در زمینه ی ورزشی خود از هوش حرکتی بالایی برخوردارند. پس هماهنگی سخن با حرکات بدن تاثیر زیادی روی مخاطب گذاشته و در درک صحبت های یک رهبر نقش بسزایی دارد.
ارتباط هوش سیاسی با هوش درون فردی و برون فردی:
همان طور که گفتیم نتایج یک هوش سیاسی بالا در مقام رهبری نمود بیشتری پیدا می کند. اما برای اینکه از تاثیر متقابل این سه هوش بر یکدیگر به درک بهتری برسیم ، باید درون و بیرون یک رهبر را دقیق تر مورد بررسی قرار دهیم. منظور از درون حالات شخصی ، احساسات و گفت و گوهای درونی آن فرد با خود می باشد. این که چطور به مسائل نگاه می کند و می اندیشد. همین طور منظور از بیرون یک فرد ، روابط اجتماعی او باسایر افراد جامعه و یا تیم می باشد.
اکثر تفکرات و شیوه ی نگرش به موضوعات در درون انسان شکل می گیرد. آن ها را در درون می سنجد ، از تجربیات خود درس می گیرد و آن ها را می پذیرد. سپس این پذیرش درونی را در قالب یک رهبر پیاده سازی می کند. درباره ی روابط بین فردی هم موضوع همین گونه به پیش می رود. به طوری که این سنجش و تجربه در فضای معاشرت با دیگران اتفاق می افتد.
پس همان طور که دیدیم ، هوش سیاسی عصاره ای از هوش های هشت گانه را در خود دارد. البته هوش سیاسی با سایر هوش های هشت گانه هم ارتباط نزدیکی دارد ولی موارد بیان شده ملموس تر می باشند.خب حال که با اهمیت هوش سیاسی و ارتباط آن با سایرین آشنا شدیم ، به سراغ راه های تقویت این هوش می پردازیم.
راه های تقویت هوش سیاسی:
1-برای کسب وکار خود سیاست مشخص کنید.
اول از همه، مدیران باید این مغالطه را که سیاست همیشه مخرب است کنار بگذارند. اکثریت بزرگ مدیران باتجربه هنوز هم به اشتباه معتقدند که سیاست در زندگی سازمانی اتلاف زیانبار زمان است. آنها امیدوارند به محیط کاری عاری از سیاست که در آن منطقی ترین راه حل ها وجود داشته باشد. این روز را برنده شوید. بیشتر آنها می گویند که برای اجتناب از سیاست دست به کار می شوند. شواهد نشان می دهد که این کار به طور موثر بر توانایی آنها برای انجام کارها به خوبی انجام می شود، پیشرفت شغلی آنها، و اغلب منجر به استرس بیشتر می شود.
درک زمین سیاسی – گاهی سه یا چهار تصمیم از قبل – بخش مهمی از دستیابی به وظایف کوچک و بزرگ است. کسانی که واقعیت سیاست را می پذیرند، می توانند با چشمان باز به این اهرم های مهم قدرت نزدیک شوند. اما شاید مهمتر از آن، به آنها کمک میکند که از قبل فکر کنند و زمان و تلاش خود را برای انجام درست سیاست در مورد یک پروژه خاص اختصاص دهند – به جای اینکه صرفاً روی اینکه چگونه منطقیترین تصمیم را میتوان در زمان تعیین کرد، تمرکز کرد.
اما اعتقاد به اینکه سیاست تنها چیزی است که باید اصل قرار گیرد به همان اندازه خطرناک است. وسواس بیش از حد به مسائل سیاسی می تواند به این معنی باشد که مدیران سایر جنبه های مهم زندگی سازمانی را از دست بدهند. یک مدیر خوب می تواند تشخیص دهد که سیاست بخشی از شغل است نه کل کار.
2-می توانید این سیاست را با الگوبرداری و یا مشورت بیاموزید.
معمولا مدیران بر این باورند که برخی افراد ذاتاً از نظر سیاسی زیرک هستند و نیازی به تقویت هوش سیاسی ندارند، در حالی که برخی دیگر چنین نیستند. این تا حدودی درست است. برخی از ویژگیهای شخصیتی اساسی مانند برونگرایی و یک منبع کنترل بیرونی وجود دارد که باعث میشود افراد بیشتر از نظر سیاسی باهوش باشند. در واقع، روانشناسان حتی پیشنهاد میکنند که یک ویژگی شخصیتی به نام «ماکیاولیسم» وجود دارد که افراد را از نظر سیاسی ماهرتر میکند. این مستلزم توانایی بی احساس بودن، دستکاری و عدم گفتن دلیل واقعی به مردم برای انجام کارها است.
در حالی که برخی ممکن است به طور طبیعی در مورد مشارکت در سیاست احساس راحتی کنند، این پایان داستان نیست. اغلب اوقات افرادی که به سیاست سازمانی علاقه مند هستند ممکن است واقعا نیازی به تقویت هوش سیاسی نداشته باشند. به عنوان مثال، آنها ممکن است از قدرت به روشی خشن استفاده کنند. که باعث می شود دیگران نسبت به آنها مشکوک یا حتی خشمگین شوند. با گذشت زمان این امر می تواند اعتماد سازمان را نسبت به آنها از بین ببرد و اثربخشی را به خطر بیندازد.
هوش سیاسی چیزی است که می توان آن را تقویت کرد. از آنجایی که بر اساس محاسبات پیچیده در موقعیت های دنیای واقعی است، اغلب به بهترین وجه از طریق تمرین و الگوسازی به دست می آید. مؤسسات آموزشی خوب این را زمانی تشخیص می دهند که موقعیت ها و سناریوهایی را ایجاد می کنند که مدیران مدرسه در هنر سیاست.
3- برای تفکر سیاسی خود یک نقشه راه بسازید.
مدیران با هوش سیاسی قوی فراتر از زنجیره رسمی فرماندهی نگاه می کنند – آنها باید نقشه سیاسی غیر رسمی سازمان را نیز درک کنند. برای شروع ترسیم این نقشه سیاسی، مدیران باید چهار سوال از خود بپرسند:
نکته ی اول)
مهمترین منابع در سازمان من کجاست؟ یکی از مهمترین منابع قدرت در هر سازمان منابع کمیاب است. اینها چیزهایی هستند که برای ادامه فعالیت سازمان حیاتی هستند. چنین منابعی می تواند به اشکال مختلف از جمله تامین مالی، افراد باشد. دانش، و مهارتهای تخصصی. مدیران کارآمد میدانند که منابع در سازمانهایشان کجا متمرکز شدهاند و چه کسی آنها را کنترل میکند. دارندگان یا دروازهبانان منابع کمیاب ممکن است همیشه کسانی نباشند که دارای قدرت رسمی یا ابتدایی هستند.
نکته ی دوم)
شبکههای اجتماعی در سازمان شما چگونه به نظر میرسند؟ یک مدیر باهوش سیاسی، ارتباطات غیررسمی بین افراد یک سازمان را درک میکند. آنها میدانند چه کسی با چه کسی صحبت میکند، درگیریها و وفاداریهای پنهان کجاست، و میتوانند برای کسب اطلاعات مهم به چه کسی مراجعه کنند. بیشتر، آنها درک خوبی از محل قطع ارتباط در شبکه اجتماعی سازمان دارند. برای مثال، آنها ممکن است خطوط ارتباطی جانبی بسیار کمی را بین دو بخش که به یکدیگر وابسته هستند مشاهده کنند. با ساختن یک نقشه سیاسی دقیق از سازمان، آنها می دانند که کجا آنها باید سعی کنند موقعیت خود را نشان دهند و اینکه چگونه تصمیمات مختلف نیازمند فعال سازی بخش های مختلف یک شبکه اجتماعی در حال تغییر است.
نکته ی سوم)
ارزشهای عمیقاً ریشهدار در سازمان من چیست؟ مدیران ماهر سیاسی معمولاً حس بسیار خوبی از تغییرات غیررسمی در خلق و خوی، اعتقادات و ارزشهای سازمان خود دارند. آنها میدانند چه چیزی برای افراد مختلف در سازمان مهم است و چه نوع بحثهایی وجود دارد. افراد مختلف خرید خواهند کرد (و چه چیزی را نخواهند خرید). برای مثال، اگر یک شرکت به دنبال بازسازی تیم فناوری اطلاعات خود باشد، این موضوع چگونه بر روحیه شرکت به عنوان یک کل تأثیر خواهد داشت؟
نکته ی چهارم)
کدام هویتها مهمتر هستند؟ یک مدیر بسیار باهوش سیاسی میداند که افراد در سازمان چگونه در مورد خود از نظر نقشها، اهمیت و برنامههای آینده فکر میکنند. افراد به کدام هویتهای جمعی در سازمان بیشتر وابسته هستند؟ به چه چیزی افتخار میکنند، اما از چه چیزی مضطرب و شرمنده هستند؟ افرادی که این مهارت را به دست آوردهاند، میتوانند پیشنهادات و تصمیمات را به گونهای تنظیم کنند که به نظر میرسد هویت ارزشمندی را تقویت میکند – یا حداقل به آن آسیبی نمیرساند. برای مثال. هنگامی که فناوریهای الکترونیکی جدید در کتابخانهها معرفی شدند، عمدتاً به عنوان کمکی به کتابداران ارائه شدند که به آنها کمک میکرد تا کتابداران بهتری باشند (به جای جایگزینی).
4-خود را آماده ی فعالیت در سطوح مختلف سیاست کنید.
آخرین درسی که ما از شواهد آموختیم این است که بسیاری از بهترین سیاستمداران سازمانی توانستند تاکتیک های خود را در سطوح مختلفی فعال کنند. آنها اغلب یک رویکرد را امتحان می کنند (مثلاً در میان همتایان)، و اگر این کار موثر نبود، دوباره فرموله می کنند و سپس سطح دیگری را امتحان کنید (مثلاً زیردستان یا ذینفعان بیرونی سازمانی).
نکته ی اول)
این شامل تحت تأثیر قرار دادن و متقاعد کردن زیردستان به منظور جلب حمایت است. ما دریافتیم که دستورات مستقیم به ندرت این کار را انجام می دهند، به ویژه در سازمان های پیچیده که فضای کافی برای انواع مختلف مقاومت ارائه می دهند. اغلب موفق ترین سازمان ها مجموعه ای از تمرینات ظریف تر را ترکیب می کنند. قدرتی که باعث میشود زیردستان فکر کنند منافع خودشان را دنبال میکنند در حالی که واقعاً از پروژه یک مدیر پیروی میکنند.
نکته ی دوم)
ما همچنین در این تحقیق دریافتیم که مدیران اغلب در زمانی که به دنبال ارتقای یک پروژه یا ارائه یک پیشنهاد موفق هستند، همتایان خود را نادیده میگیرند. دستکاری، منفعت طلبانه یا رقابتی. به همین دلیل، سیاست ورزی جانبی اغلب بر اشکال ظریف تر قدرت مانند کنترل منابع کمیاب جذاب، توسل به ارزش های مشارکتی و هویت های مشترک متکی است.
نکته ی سوم)
تلاش برای نفوذ در سازمانهای خود در یکی از بزرگترین چالشهایی که مدیران میتوانند با آن مواجه شوند. کسانی که با موفقیت این کار را انجام میدهند از دستورات تهاجمی ناشی از ناامیدی اجتناب میکنند. و نه تنها با توسل به اطلاعات بدیهی از مافوق انتظار حمایت دارند. در عوض، آنها به دنبال آن هستند. برای ایجاد شبکههای غیررسمی که دارای نفوذ صعودی هستند، بهمنظور ایجاد مجموعهای از لطفهای قابل برگشت، راههای بیشتری را طی کنید و با ایجاد شهرت قوی، بهویژه در شرایط استرسزا، خود را برای شرکت ضروری نشان دهید. با این حال، مدیر باهوش سیاسی نیز میداند که این تاکتیکها میتوانند جنبه منفی داشته باشند. اعمال خوب آنها ممکن است برگردانده نشود، و حتی ممکن است خود را مورد استثمار قرار دهند.
نکته ی چهارم)
علاوه بر تأثیرگذاری بر افراد درون سازمان، سیاستمداران ماهر میتوانند مرزهای سازمانی را در بر گیرند و با ذینفعان فراتر از شرکت رسمی تعامل داشته باشند. این ممکن است شامل تغییر قانونگذاران، جوامع حرفهای، سرمایهگذاران و طیف وسیعی از گروههای مهم دیگر باشد. توانایی بسیج کردن این نهادهای فراسازمانی ایجاد شرایط برای تغییرات و نتایج مطلوب را آسانتر میکنند. بار دیگر، خطری در اینجا وجود دارد که بازیگران باهوش سیاسی به خوبی از آن آگاه هستند. برای مثال، اگر مقامات مافوق احساس کنند که شما توجه نابجا را به شرکت جلب کردهاید. -از سوی قانونگذار یا نهاد حرفهای- میتواند عواقب بسیار منفی داشته باشد. علاوه بر این، دارندگان قدرت خارجی ممکن است غیرقابل پیشبینی باشند و پس از فعال شدن به روشهای غیرمنتظرهای رفتار کنند.
5-قبل از حرف زدن آن را بسنجید.
معمولا افرادی که دارای هوش سیاسی سرشاری هستند ، قبل از حرف زدن به نتایج و تاثیرات آن می اندیشند. این افراد در پی آن اند که موقعیت ها را بسنجند و متناسب با آنان موضع گیری کنند تا هزینه های سخنانشان را به حداقل برسانند. افرادی که قبل از حرف زدن فکر می کنند ، کمتر از مسیر اصلی منحرف می شوند. برای انجام این مورد می توانید تمرین سکوت کنید. ابتدا به سخنان دیگران گوش کنید و آخر از همه نظر خود را بیان کنید.
6-با خود صادق باشید.
هیچ چیز بهتر از صداقت نمی تواند شما را در انجام یک کار صحیح راهنمایی کند. صداقت باعث می شود که اتفاقات و موضوعات را واقعی تر و بهتر درک کنید و جوانب مختلف آن را بسنجید. البته صداقت اگر با شجاعت همراه نباشد ، تاثیر چندانی نخواهد داشت. وقتی شما با صداقت مسائل موجود را دیدید ، ولی شجاعت کافی برای انتقال این مسائل به مدیر و کارفرمای خود نداشته باشید ، فایده ای در بر نخواهد داشت. به یاد داشته باشید که صداقت و شجاعت دو لبه ی یک شمشیراند و در کنار هم قدرت واقعی را می سازند.
نتیجه گیری:
در پایان، ما دریافتیم که اینها ویژگی های اصلی هوش سیاسی هستند که در بررسی خود از مجموعه وسیعی از ادبیات و تحقیقات مشاهده کردیم. درسی که از این تحقیق آموختیم این است که افرادی که دارای هوش رفتاری سیاسی قوی هستند، اغلب افراد زیرکی هستند که کم تر به تقویت این هوش توجه می کنند. آنها همچنین حس خوبی از زمانبندی دارند، بهویژه در مورد زمانی که نباید سیاسی باشند (مثلاً بحث منفی درباره رئیستان زمانی که او در تعطیلات نیست). با دقت با نیازها، هویت ها و اهداف دیگران طنین انداز می شود.
بدون دیدگاه